🖤فیک زندانی پارت 27🖤
پارت ۲۷ فیک زندانی👇
ا.ت ویو:
خب الان من زنگ زدم به یونا و حدودا ۵ الی ده دقیقه مونده تا بیان پس باید خونسردی خودمو حفظ کنم و عادی جلوه بدم.
جیمین:بیبی گرل نمیخوای بیای..... چند دقیقه گذشتا.؟!
ا.ت:الان میام
جیمین:آفرین دختر خوب.... . فقط سریع تر. ... راستی فکر فرار به سرت نزنه نمیتونی فرار کنی.
ا.ت:
خب با حوله خودمو خشک کردم و لباسامو توی حموم پوشیدم حالا دیگه باید دلو بزنم به دریا و برم پیش جیمین.
ا.ت در حموم رو باز کرد.
جیمین که روی تخت ا.ت با خیال خیلی راحت لم داده بود با باز شدن در حموم سریع بلند شد و سمت ا.ت رفت و ا.ت رو کوبوند به دیوار
جیمین:دیگه حالا بد گرل من از دستم فرار میکنه؟!؟
ا.ت:........... ج.......... جیمین قرار بود.. ب........ باهام ک.... ک... کاری نداشته باشی!
جیمین:چرا فکر میکنی به همین راحتی میتونی از دستم فرار کنی؟ چرا فکر میکنی ازت میگذرم ها؟؟؟؟؟ (با داد)
ا.ت:ج....... جیمین لطفا آروم باش.
جیمین:میدونی وقتی رفتی چقدر دلم واست تنگ شده بود؟
ا.ت:........ .
جیمین:اوکی حالا که نمیخوای حرف بزنی پس باید رفع دل تنگی کنی برام... .
ا.ت:جیمین چی میگی؟ منظورت چیه؟!
جیمین لباشو محکم کوبوند روی لبای ا.ت و محکم و صدا دار مک میزد و با ولع میبوسید.
ولی ا.ت همراهی نمیکرد.
جیمین لب ا.ت رو یه گاز نسبتا محکم گرفت که ا.ت همکاری کنه ولی ا.ت بازم همراهی نکرد.
جیمین بین لب خودش و ا.ت فاصله انداخت و گفت:
جیمین:بهتره همراهی کنی بیب...... وگرنه دردش رو برات ۱۰۰۰ برابر بیشتر میکنم.
ا.ت توی ذهنش نکنه بازم میخواد..... .
نه نه فقط باید یکم وقت بخرم تا پلیسا برسن و اینو دستگیرش کنن اونوقت راحت میشم..... .
ادامه در پارت بعدیییی:
شرطا برای پارت 28:
39 تا لایک❤
63 تا کامنت📨📱
ا.ت ویو:
خب الان من زنگ زدم به یونا و حدودا ۵ الی ده دقیقه مونده تا بیان پس باید خونسردی خودمو حفظ کنم و عادی جلوه بدم.
جیمین:بیبی گرل نمیخوای بیای..... چند دقیقه گذشتا.؟!
ا.ت:الان میام
جیمین:آفرین دختر خوب.... . فقط سریع تر. ... راستی فکر فرار به سرت نزنه نمیتونی فرار کنی.
ا.ت:
خب با حوله خودمو خشک کردم و لباسامو توی حموم پوشیدم حالا دیگه باید دلو بزنم به دریا و برم پیش جیمین.
ا.ت در حموم رو باز کرد.
جیمین که روی تخت ا.ت با خیال خیلی راحت لم داده بود با باز شدن در حموم سریع بلند شد و سمت ا.ت رفت و ا.ت رو کوبوند به دیوار
جیمین:دیگه حالا بد گرل من از دستم فرار میکنه؟!؟
ا.ت:........... ج.......... جیمین قرار بود.. ب........ باهام ک.... ک... کاری نداشته باشی!
جیمین:چرا فکر میکنی به همین راحتی میتونی از دستم فرار کنی؟ چرا فکر میکنی ازت میگذرم ها؟؟؟؟؟ (با داد)
ا.ت:ج....... جیمین لطفا آروم باش.
جیمین:میدونی وقتی رفتی چقدر دلم واست تنگ شده بود؟
ا.ت:........ .
جیمین:اوکی حالا که نمیخوای حرف بزنی پس باید رفع دل تنگی کنی برام... .
ا.ت:جیمین چی میگی؟ منظورت چیه؟!
جیمین لباشو محکم کوبوند روی لبای ا.ت و محکم و صدا دار مک میزد و با ولع میبوسید.
ولی ا.ت همراهی نمیکرد.
جیمین لب ا.ت رو یه گاز نسبتا محکم گرفت که ا.ت همکاری کنه ولی ا.ت بازم همراهی نکرد.
جیمین بین لب خودش و ا.ت فاصله انداخت و گفت:
جیمین:بهتره همراهی کنی بیب...... وگرنه دردش رو برات ۱۰۰۰ برابر بیشتر میکنم.
ا.ت توی ذهنش نکنه بازم میخواد..... .
نه نه فقط باید یکم وقت بخرم تا پلیسا برسن و اینو دستگیرش کنن اونوقت راحت میشم..... .
ادامه در پارت بعدیییی:
شرطا برای پارت 28:
39 تا لایک❤
63 تا کامنت📨📱
۱۶.۳k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.