فیک مدرسه ی من
فیک مدرسه ی من
پارت ۷
ویو ات
اون اینجا چیکار میکرد
شوگا با لباس مدرسه توی ماشین نوشته بود
همینطوری بهش زل زده بودم که
گفت
شوگا:آنالیز کردنت تموم شد
ات:گگگگگگ(اداشو در میاره)
شوگا:بجای اینکه ادا در بیاری بیا بشین دیره
ات:خیل خوب حالا
نشستم توی ماشین راننده راه افتاد
یعنی اونم توی مدرسهی منه ..نه بابا شاید نباشه مدرسش شاید جای دیگه ای باشه راننده میخواد برسوندش آره بابا
چند مین بعد
ویو ات
بلاخره رسیدیم
از ماشین پیاده شوم مدرسه ی خیلی بزرگی بود حتما تدم های ثروتمندی اونجا هستن
همینطوری به مدرسه زل زده بودم با صدای یکنفر به خودم اومدم شوگا بود گفت
شوگا:بیا بریم تو دیگه
ای خدا اینکه مدرسش اینجاس بدبخت شدم
ات:او...اومدم
تو راه رفتن به کلاس بودیم شوگا آنقدر تند میرفت که گمش کردم مدرسه هم هیلی بزرگ بود حدود ۸ یا ۷ طبقه بود من توی این همه طبقه گم شدم
۴۰دقیقه بعد
الان تقریبا ۴۰،۵۰دقیقس دارم دنبال شوگا و کلاسمون میگردم همه توی کلاساشون بودن و داشتن درس میدادن من حتی راه حیاط هم بلد نبودم
ویو شوگا
الان نیم ساعته ات نیومده سر کلاس فقط معلم و من میدونیم که کلاس دانش آموز جدید داریم رفتم کنار معلم بهش گفتم
یونگی:خانم دانش آموز جدید هنوز نیومده
معلم:نو از کجا میدونی دانش آموز جدید داریم
یونگی:چون دانش آموز جدید دختر عمومه و ما باهم داشتیم به کلاس میومدیم که گمش کردم خواستم برم بیرون دنبالش شما اومدید سر کلاس
یونگی:میتونم.......
پارت ۷
ویو ات
اون اینجا چیکار میکرد
شوگا با لباس مدرسه توی ماشین نوشته بود
همینطوری بهش زل زده بودم که
گفت
شوگا:آنالیز کردنت تموم شد
ات:گگگگگگ(اداشو در میاره)
شوگا:بجای اینکه ادا در بیاری بیا بشین دیره
ات:خیل خوب حالا
نشستم توی ماشین راننده راه افتاد
یعنی اونم توی مدرسهی منه ..نه بابا شاید نباشه مدرسش شاید جای دیگه ای باشه راننده میخواد برسوندش آره بابا
چند مین بعد
ویو ات
بلاخره رسیدیم
از ماشین پیاده شوم مدرسه ی خیلی بزرگی بود حتما تدم های ثروتمندی اونجا هستن
همینطوری به مدرسه زل زده بودم با صدای یکنفر به خودم اومدم شوگا بود گفت
شوگا:بیا بریم تو دیگه
ای خدا اینکه مدرسش اینجاس بدبخت شدم
ات:او...اومدم
تو راه رفتن به کلاس بودیم شوگا آنقدر تند میرفت که گمش کردم مدرسه هم هیلی بزرگ بود حدود ۸ یا ۷ طبقه بود من توی این همه طبقه گم شدم
۴۰دقیقه بعد
الان تقریبا ۴۰،۵۰دقیقس دارم دنبال شوگا و کلاسمون میگردم همه توی کلاساشون بودن و داشتن درس میدادن من حتی راه حیاط هم بلد نبودم
ویو شوگا
الان نیم ساعته ات نیومده سر کلاس فقط معلم و من میدونیم که کلاس دانش آموز جدید داریم رفتم کنار معلم بهش گفتم
یونگی:خانم دانش آموز جدید هنوز نیومده
معلم:نو از کجا میدونی دانش آموز جدید داریم
یونگی:چون دانش آموز جدید دختر عمومه و ما باهم داشتیم به کلاس میومدیم که گمش کردم خواستم برم بیرون دنبالش شما اومدید سر کلاس
یونگی:میتونم.......
۶.۸k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.