p9
شوگا :چته محو شدی کوک:من؟ شوگا:نه بابام 😐 بعد چند مین:وواِما:بیاین کیک و بخوریم نامجون:فوت نمکنین اِما:عاح اره هوپ: اول ارزو کنین (ارزو میکنن به ما چه چی کردن😑)کوک:۱،۲،۳ فوت کنین شوگا:میگم( که وواِما فوت میکنه) شوگ:میزاشتی حرفم تموم میشد وواِما:اوا اره 😑 شوگا:میگم بهتره شام بریم بیرون کوک:اره بریم بزارین به بچه هاهم بگم بریم بعد ۲ ساعت:میرن رستوران (لباس اِما) از زبان وواِما:نشسته بودیم که یه لشکر سیاه پوش داخل اومدن یکی از سیاه پوش ها داشت میومد پیش ما اِما:شوگا اونا کین شوگا:نمدونم ولی کوک کوک:بل شوگا :اِما رو ببر خونه اِما:نمخواد اقای مین شوگا:خیر برو لطفا اِما:نععععععع که یکی روشونه اِما میزنه اِما:ها که برمیگرده اِما:شما ؟؟مرده:باما باید بیای اِما:چرا باید بیام شوگا:گمشو مرده :باشه ولی بدون اِما نمرم بعد به لشکراش اشاره میکنه که اِما رو بگیرن و اونا هم میگیرن که نامجون و هوپ و شوگا سره اونا رو شلوغ میکنن و کوکم به گردن اون مرده که اِما رو گرفته میزنه و اونم بیهوش میشه و دست اِما رو میگیره و الفرار اِما:شوگا شوگا موند کوک:حالا تو بیا اِما:ول کن اول باید اونم بیاد کوک:لج نکن دختر بیا اِما:اول شوگا بیادددددد کوک:چه طور بیارمش اخههه حالا بیا لطفا و اِما رو میبره به خونه کوک:میرم به کمکشون اِما:باش مواظب باشین
۲۸.۱k
۲۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.