تکپارتی تهیونگ وقتی باهم قهرین
علامت ها:
|تهیونگ+|ات-|
ویو ات:
خیلی تشنم بود
از اتاق به سمت آشپزخونه رفتم
لیوان برداشتم و اب خوردم
موقع برگشتن
+بیا بشین میخام باهات حرف بزنم
-من با تو حرفی ندارم اقای کیم
+من الان شدم اقا ی کیم؟ گفتم بیا بشین کارت دارم
بدون توجه به حرفش رفتم توی اتاق و روی تخت دراز کشیدم و چشمام رو بستم
بعد از 5مین احساس کردم یکی روی تخت کنارم نسشت
+ات
-....
+میدونم بیداری میخام باهات حرف بزنم
-من باهات حرفی ندارم
+ی چیز کوچیک رو اینقدر کش نده
-ی چیز کوچیک اون رسماً داشت خودشو بهت میچسبوند
(فلش بک)
اون روز یکی از دوستای دختر تهیونگ ازش خواسته بود که به مهمونیش بره
تهیونگ هم ک گفت تا باهم بریم منم قبول کرد چون از همون اول از دختره خوشم نمیومد احساس خوبی نسبت بهش نداشتم
رفتیم مهمونی
-میگم عشقم
+هوم
-تا من ی دقیقه برم الان میام
+کجا
-دستشویی
+اها برو بلدی یا بیام بهت نشون بدم
-نه بلدم
و رفتم دستشویی وقتی برگشتم نگاهی کردم و دیدم تهیونگ جایی که بود ننشسته
داشتم با چشمام دنبااش میگشتم که دیدم وسط داره یا اون دختره میرقصه
-خفت میکنم
رفتم سمتشون و ارامش خودمو حفظ کردم و گفتم:
-عزیزم من یکم حالم بده میشه بریم
+خوبی عشقم
-ارع فقط سرم یکم درد میکنه
+اوکیبرو بیرون تا من از بچه ها خداحافظی کنم الان میام
-باشه بیرون منتظرتم
رفتم بیرون
-اقا میگه تا من از بچه ها خدافظی گگگگگگ
اومدم بشین تا بریم
توی راه هیچکس حرفی نزن وقتی رسیدیم مستقیم رفتم توی اتاق که تهیونگ اومد توی اتاق
+اوم بیب تو اجازه نداری اینقدر خوشگل باشی
اومد سمتم میخاست ببوسم که گفتم
-حال ندارم برو کنار
+چیزی شده
-نه خوابم میاد
و رفتم خوابیدم
(پایان فلش بک)
از اونموقع تا الا دیگه باهاش حرف نمیزنم
+ما فقط داشتیم میرقصیدیم
-نمیشد یکم دور تر از هم میرقصیدین اون داشت خودشو به تو میمالوند اقای محترم
+وایسا ببینم تو حسودی کردی
-بحث رو نپیچون من حسودی مسودی نکردم
+اوکی پس من برم
-کجا
پاشد و گفت:
+پیش لینا(لینا همون دخترست دوست تهیونگ)
خواست قدیم برداره که ات سریع بلند شد و رفت جلوش وایساد و سریع خودشو کشید جلو و شروع کرد به بوسیدن تهیونگ
تهیونگ نیشخندی زد و ات رو بغل کرد و انداخت روی تخت
از هم جدا شدن
+معلومه که اصلا حسودی نکردی😏
-معلومه حسودی میکنم تو مال منی فقط من اجازه دارم بهت دست بزنم
+من که غیر از تو کسی رو نمیبینم
-در هر صورت دیگه نزار کسی بهت نزدیک بشه
+باشه خانم کوچولو حالا اگ میشه بخوابیم این چند روز کمر درد گرفتم اینقدر روی مبل خوابیدم
ات لبخندی زد
و باهم چشماشونو بستن و به خواب رفتن.
(پایان)
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
|تهیونگ+|ات-|
ویو ات:
خیلی تشنم بود
از اتاق به سمت آشپزخونه رفتم
لیوان برداشتم و اب خوردم
موقع برگشتن
+بیا بشین میخام باهات حرف بزنم
-من با تو حرفی ندارم اقای کیم
+من الان شدم اقا ی کیم؟ گفتم بیا بشین کارت دارم
بدون توجه به حرفش رفتم توی اتاق و روی تخت دراز کشیدم و چشمام رو بستم
بعد از 5مین احساس کردم یکی روی تخت کنارم نسشت
+ات
-....
+میدونم بیداری میخام باهات حرف بزنم
-من باهات حرفی ندارم
+ی چیز کوچیک رو اینقدر کش نده
-ی چیز کوچیک اون رسماً داشت خودشو بهت میچسبوند
(فلش بک)
اون روز یکی از دوستای دختر تهیونگ ازش خواسته بود که به مهمونیش بره
تهیونگ هم ک گفت تا باهم بریم منم قبول کرد چون از همون اول از دختره خوشم نمیومد احساس خوبی نسبت بهش نداشتم
رفتیم مهمونی
-میگم عشقم
+هوم
-تا من ی دقیقه برم الان میام
+کجا
-دستشویی
+اها برو بلدی یا بیام بهت نشون بدم
-نه بلدم
و رفتم دستشویی وقتی برگشتم نگاهی کردم و دیدم تهیونگ جایی که بود ننشسته
داشتم با چشمام دنبااش میگشتم که دیدم وسط داره یا اون دختره میرقصه
-خفت میکنم
رفتم سمتشون و ارامش خودمو حفظ کردم و گفتم:
-عزیزم من یکم حالم بده میشه بریم
+خوبی عشقم
-ارع فقط سرم یکم درد میکنه
+اوکیبرو بیرون تا من از بچه ها خداحافظی کنم الان میام
-باشه بیرون منتظرتم
رفتم بیرون
-اقا میگه تا من از بچه ها خدافظی گگگگگگ
اومدم بشین تا بریم
توی راه هیچکس حرفی نزن وقتی رسیدیم مستقیم رفتم توی اتاق که تهیونگ اومد توی اتاق
+اوم بیب تو اجازه نداری اینقدر خوشگل باشی
اومد سمتم میخاست ببوسم که گفتم
-حال ندارم برو کنار
+چیزی شده
-نه خوابم میاد
و رفتم خوابیدم
(پایان فلش بک)
از اونموقع تا الا دیگه باهاش حرف نمیزنم
+ما فقط داشتیم میرقصیدیم
-نمیشد یکم دور تر از هم میرقصیدین اون داشت خودشو به تو میمالوند اقای محترم
+وایسا ببینم تو حسودی کردی
-بحث رو نپیچون من حسودی مسودی نکردم
+اوکی پس من برم
-کجا
پاشد و گفت:
+پیش لینا(لینا همون دخترست دوست تهیونگ)
خواست قدیم برداره که ات سریع بلند شد و رفت جلوش وایساد و سریع خودشو کشید جلو و شروع کرد به بوسیدن تهیونگ
تهیونگ نیشخندی زد و ات رو بغل کرد و انداخت روی تخت
از هم جدا شدن
+معلومه که اصلا حسودی نکردی😏
-معلومه حسودی میکنم تو مال منی فقط من اجازه دارم بهت دست بزنم
+من که غیر از تو کسی رو نمیبینم
-در هر صورت دیگه نزار کسی بهت نزدیک بشه
+باشه خانم کوچولو حالا اگ میشه بخوابیم این چند روز کمر درد گرفتم اینقدر روی مبل خوابیدم
ات لبخندی زد
و باهم چشماشونو بستن و به خواب رفتن.
(پایان)
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
۶۶.۶k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.