pawn/پارت ۷
از زبان تهیونگ:
تصمیم گرفتیم یه جایی مخفی بشیم...رفتیم تو جاده و یه ماشین گرفتیم...
_کجا میریم؟!
بیشتر از اون پریشون خاطر و عصبی بودم...اما سعی میکردم ظاهر خونسردم و حفظ کنم:
نگران نباش...جای بدی نمیریم...میریم یکی از آپارتمانای آبا
از زبان ا/ت:
رفتیم به یکی از آپارتمان های آقای کیم... سرایدارش چون تهیونگو میشناخت در رو برامون باز کرد...یکی از واحدام که خالی بود رو بهمون داد...تهیونگ بهش بگو به کسی اطلاع نده ما امشب اینجاییم...اونم قبول کرد...
از زبان چانیول:
هر جایی که به فکرم میرسید رو دنبالشون گشتم...اما نبودن!...همش داشتم دور خودم میچرخیدم...هوا کاملا تاریک شده بود...که گوشیم زنگ خورد...آبا بود! جواب که دادم فقط یه جمله گفت و قطع کرد:
بیا خونه!
از زبان مینهو:
وقتی برگشتم خونه...ا/ت نبود!..از دوهی سراغشو گرفتم...اما طفره رفت...از شدت خشم فریاد زدم!...گفت که بیرون رفته و احتمال میده همراه تهیونگ باشه...احتیاجی نبود چانیول اینطور سرگردون دنبالش بگرده...
من به راحتی پیداش میکنم!
نیم ساعت بعد از تماسم، چانیول به خونه برگشت...نگران بود...بهش اطمینان دادم که همه چی سر جای خودش باقی میمونه و برنامه هامون به هم نمیریزه...
از زبان سارا:
پسرم دیر کرده بود...هوا تاریک بود...هممون نگران بودیم...گوشیشو هم جواب نمیداد... جیهون روی صندلی لم داده بود و ریلکس نشسته بود...
_چطور انقد آرومی؟!
متوجهی که تهیونگ خونه نیومده؟!!
اونم تو این شرایط؟!!!
جیهون: کدوم شرایط خانوم؟
سارا: اگه مینهو بلایی سرش بیاره چی؟!!!
جیهون: من میشناسمش...کینه ایه...فراموش نمیکنه...اما اهل این کارا نیست...تهیونگ هم باید بتونه مراقب خودش باشه...تا کی باید دنبالش راه بیفتیم؟!
سارا: اوففففف....تو این شرایط که دارم از نگرانی سکته میکنم آموزش تربیت فرزند میدی!!!
سویول و یوجین خیلی نگرانش بودن...
_ آمَ...
میخواین من برم دنبالش؟!!!
جیهون: بری سراغش؟؟...مگه تو میدونی کجاست؟!
سویول: من؟
نه!
من کی گفتم میدونم؟!!
یوجین: چرا...تو دقیقا همینو گفتی!...گفتی برم دنبالش و ادبش کنم
جیهون: سویول... پسرم... میدونم ک میخوای راز برادرتو نگه داری...اما الان اصلا شرایط مناسبی برای راز نگهداری نیست!...ممکنه بلایی سرش بیاد!!!
سویول: خبببب....راستش... یه ساعت پیش بهم مسیج داد...گفت که توی آپارتمان خودمونن
جیهون: چی؟!!
کسی همراهشه؟!
سویول: ا/ت...
به محض اینکه سویول اسم ا/ت رو آورد...جیهون مثل برق از سرجاش بلند شد!... عصبانی بود!...رفت سمت تلفن خونه...اما با صدای زنگ گوشیش برگشت...به صفحه گوشی نگاه کرد: مینهوئه!!!
بی درنگ جواب داد:
-الو
مینهو: الو... بی حاشیه و وقت تلف کردن بهم بگو دخترم کجاس؟
-آروم باش مینهو!
منم تا همین دو دقیقه پیش نمیدونستم ا/ت همراه تهیونگه وگرنه خودم بهت زنگ میزدم...بابت کار احمقانه ی تهیونگ هم حتما تنبیهش میکنم و ازت عذر میخوام
مینهو: این حرفا به درد خودت میخوره!...
بگو دخترم کجاس؟!!!
-الان میام میبرمتون اونجا
مینهو: سریع باش!
وگرنه به پلیس گزارش میدم...
از زبان جیهون:
گوشیو که قطع کردم سریع به سمت حیاط دویدم...
_جیهوناااا...مراقب تهیونگ من باش!!!...آسیب نبینه!!!
بعد از ده دقیقه رسیدم جلوی خونه ی مینهو...بدون رانندم اومدم...مینهو رو خبر کردم...
چانیول: منم با ماشین خودم میام! خودم باید برم سراغشون!!
با هم به طرف آپارتمانم رفتیم...
نیم ساعت بعد...رسیدیم جلوی آپارتمان... میخواستم پیاده بشم...مینهو دستمو گرفت!
_نه!
ما اینجا میمونیم...
فقط چانیول میره!
از زبان تهیونگ:
خونه کاملا خالی بود...وسیله ای توش نداشت... گوشه دیوار کنار هم نشسته بودیم...ته دلمون آشوب بود!... پشیمون بودیم... اما به هم نمیگفتیم!..
احساس کردم از تو پله ها سر و صدا میاد... سرایدار داشت با یکی بحث میکرد... ا/ت یهو از جاش پرید:
صدای چانیوله!
با این حرف در باز شد!...
سرایدار در رو باز کرد براش و رفت...
از زبان ا/ت:
همینکه چشمم به چانیول افتاد گریه م گرفت...آروم به طرفمون اومد...هیچی نمیگفت!...نزدیکم که شد مچ دستمو گرفت و دنبال خودش کشید!...از ترس زبونم بند اومده بود...تهیونگ اون یکی دستمو گرفت تا چانیول منو نبره...چانیول ایستاد:
تو الان داری جلوی منو میگیری بچه؟!
تصمیم گرفتیم یه جایی مخفی بشیم...رفتیم تو جاده و یه ماشین گرفتیم...
_کجا میریم؟!
بیشتر از اون پریشون خاطر و عصبی بودم...اما سعی میکردم ظاهر خونسردم و حفظ کنم:
نگران نباش...جای بدی نمیریم...میریم یکی از آپارتمانای آبا
از زبان ا/ت:
رفتیم به یکی از آپارتمان های آقای کیم... سرایدارش چون تهیونگو میشناخت در رو برامون باز کرد...یکی از واحدام که خالی بود رو بهمون داد...تهیونگ بهش بگو به کسی اطلاع نده ما امشب اینجاییم...اونم قبول کرد...
از زبان چانیول:
هر جایی که به فکرم میرسید رو دنبالشون گشتم...اما نبودن!...همش داشتم دور خودم میچرخیدم...هوا کاملا تاریک شده بود...که گوشیم زنگ خورد...آبا بود! جواب که دادم فقط یه جمله گفت و قطع کرد:
بیا خونه!
از زبان مینهو:
وقتی برگشتم خونه...ا/ت نبود!..از دوهی سراغشو گرفتم...اما طفره رفت...از شدت خشم فریاد زدم!...گفت که بیرون رفته و احتمال میده همراه تهیونگ باشه...احتیاجی نبود چانیول اینطور سرگردون دنبالش بگرده...
من به راحتی پیداش میکنم!
نیم ساعت بعد از تماسم، چانیول به خونه برگشت...نگران بود...بهش اطمینان دادم که همه چی سر جای خودش باقی میمونه و برنامه هامون به هم نمیریزه...
از زبان سارا:
پسرم دیر کرده بود...هوا تاریک بود...هممون نگران بودیم...گوشیشو هم جواب نمیداد... جیهون روی صندلی لم داده بود و ریلکس نشسته بود...
_چطور انقد آرومی؟!
متوجهی که تهیونگ خونه نیومده؟!!
اونم تو این شرایط؟!!!
جیهون: کدوم شرایط خانوم؟
سارا: اگه مینهو بلایی سرش بیاره چی؟!!!
جیهون: من میشناسمش...کینه ایه...فراموش نمیکنه...اما اهل این کارا نیست...تهیونگ هم باید بتونه مراقب خودش باشه...تا کی باید دنبالش راه بیفتیم؟!
سارا: اوففففف....تو این شرایط که دارم از نگرانی سکته میکنم آموزش تربیت فرزند میدی!!!
سویول و یوجین خیلی نگرانش بودن...
_ آمَ...
میخواین من برم دنبالش؟!!!
جیهون: بری سراغش؟؟...مگه تو میدونی کجاست؟!
سویول: من؟
نه!
من کی گفتم میدونم؟!!
یوجین: چرا...تو دقیقا همینو گفتی!...گفتی برم دنبالش و ادبش کنم
جیهون: سویول... پسرم... میدونم ک میخوای راز برادرتو نگه داری...اما الان اصلا شرایط مناسبی برای راز نگهداری نیست!...ممکنه بلایی سرش بیاد!!!
سویول: خبببب....راستش... یه ساعت پیش بهم مسیج داد...گفت که توی آپارتمان خودمونن
جیهون: چی؟!!
کسی همراهشه؟!
سویول: ا/ت...
به محض اینکه سویول اسم ا/ت رو آورد...جیهون مثل برق از سرجاش بلند شد!... عصبانی بود!...رفت سمت تلفن خونه...اما با صدای زنگ گوشیش برگشت...به صفحه گوشی نگاه کرد: مینهوئه!!!
بی درنگ جواب داد:
-الو
مینهو: الو... بی حاشیه و وقت تلف کردن بهم بگو دخترم کجاس؟
-آروم باش مینهو!
منم تا همین دو دقیقه پیش نمیدونستم ا/ت همراه تهیونگه وگرنه خودم بهت زنگ میزدم...بابت کار احمقانه ی تهیونگ هم حتما تنبیهش میکنم و ازت عذر میخوام
مینهو: این حرفا به درد خودت میخوره!...
بگو دخترم کجاس؟!!!
-الان میام میبرمتون اونجا
مینهو: سریع باش!
وگرنه به پلیس گزارش میدم...
از زبان جیهون:
گوشیو که قطع کردم سریع به سمت حیاط دویدم...
_جیهوناااا...مراقب تهیونگ من باش!!!...آسیب نبینه!!!
بعد از ده دقیقه رسیدم جلوی خونه ی مینهو...بدون رانندم اومدم...مینهو رو خبر کردم...
چانیول: منم با ماشین خودم میام! خودم باید برم سراغشون!!
با هم به طرف آپارتمانم رفتیم...
نیم ساعت بعد...رسیدیم جلوی آپارتمان... میخواستم پیاده بشم...مینهو دستمو گرفت!
_نه!
ما اینجا میمونیم...
فقط چانیول میره!
از زبان تهیونگ:
خونه کاملا خالی بود...وسیله ای توش نداشت... گوشه دیوار کنار هم نشسته بودیم...ته دلمون آشوب بود!... پشیمون بودیم... اما به هم نمیگفتیم!..
احساس کردم از تو پله ها سر و صدا میاد... سرایدار داشت با یکی بحث میکرد... ا/ت یهو از جاش پرید:
صدای چانیوله!
با این حرف در باز شد!...
سرایدار در رو باز کرد براش و رفت...
از زبان ا/ت:
همینکه چشمم به چانیول افتاد گریه م گرفت...آروم به طرفمون اومد...هیچی نمیگفت!...نزدیکم که شد مچ دستمو گرفت و دنبال خودش کشید!...از ترس زبونم بند اومده بود...تهیونگ اون یکی دستمو گرفت تا چانیول منو نبره...چانیول ایستاد:
تو الان داری جلوی منو میگیری بچه؟!
۱۸.۹k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.