Did I crush my victim?
پارت ۲۶
ویو بنگ چان
بعد ۱ ساعت از چانگبین خدافظی کردم و برگشتم خونه.
اروم وارد خونه شدم تا سونگمین بیدار نشه. رفتم داخل اتاق و کنارش گرفتم خوابیدم.
فردا صبح
از خواب بیدار شدم و دیدم سونگمین هنوز خوابه. اروم دستمو گذاشتم رو پیشونیش و دیدم تبش پایین اومده.
از تخت اومدم پایین و رفتم تو اشپزخونه تا صبحونه درستم کنم. ۲۰ دقیقه بعد سونگمین مثل نینی ها از اتاق اومد بیرون.
سونگمین: صب بخیر.
بنگ چان: صبح بخیر نینی ، بیا بشین صبحونه بخور.
سونگمین: باشه.
اومد نشست پشت میز میز و شروع به خوردن کرد.
بنگ چان: امروز با جونگین میری بیرون؟
سونگمین: اوهوم چطور؟
بنگ چان: میخواستم بگم که یچیزی بهش بگی...(تعریف کردن نقشه)
سونگمین: اوهههههه .
بنگ چان: میدونم شوکه شدی ولی واقعیته.
سونگمین: جونگین از شوک پشماش میریزه میترسم غش کنه.
بنگ چان: منم نگران همینم( با خنده)
ویو سونگمین
باورم نمیشه. چجوری به جونگین بگم؟ باید از قبل امادش کنم.
ساعت ۴
اماده شدم.
سونگمین: چانی میخوام برم.
بنگ چان: وایسا برسونمت.
سونگمین: خودم میرم.
بنگ چان: نه وایسا میخوام برم بیرون خودم میرسونمت.
سونگمین: باشه
بت چانی از خونه زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم. بعد چند دقیقه منو رسوند و خدافظی کردیم و رفت. ج نگین اونجا منتظرم نشسته بود برایه همین رفتم سمتش.
سونگمین: سلامممم.
جونگین: سلاممم ، وایسا این کی بود رسوندتت؟
سونگمین: عه راستش امروز میخواستم راجب همین و یه موضوع دیگه باهات حرف بزنم.
جونگین: باشه بگو
سونگمین: نمیشه بعد بگم اخه خیلی....
جونگین: باشه هرجور راحتی.
۳۰ دقیقه بعد
فک کنم الان دیگه وقتش باشه.
سونگمین: جونگین میخوان درباره اون کسی که منو رسوند بهت بگم...اون بنگ چانه.
جونگین: وایسا استاد؟!
سونگمین: اره حالا بیشتر شوکه میشی.....(تعریف کردن رابطش با بنگ چان)
دهنش ۵ متر باز شد.
جونگین: وایسا وایسا الان تو....صبر کن...
سونگمین: اروم باش....
جونگین: اااااااآااااا.
سونگمین: تازه اولشه..چانگبین رو میشناسی؟
جونگین: اره دوستمه تو از کجا میشناسیش؟
سونگمین: باید بگم که......( تعریف کردن)
جونگین:چیییییییی... من من دیگه نمیتونم....
سونگمین: اروم باش ، اروم باش.
جونگین: نمیتونممم. هووووووو.
سونگمین: امشب قراره همو ببینیم.
جونگین: باشه باشه کجا؟
سونگمین: ادرسو برات میفرستم.
جونگین: باشه باشه.
سونگمین: خوبی؟!
جونگین: اره خوبم فقط یکم باید به مغزم استراحت بدم.
سونگمین: باشه ، بنگ چان اومد من میرم به مغزت استراحت بده ، فعلا.
جونگین: فعلا.
ویو بنگ چان
بعد ۱ ساعت از چانگبین خدافظی کردم و برگشتم خونه.
اروم وارد خونه شدم تا سونگمین بیدار نشه. رفتم داخل اتاق و کنارش گرفتم خوابیدم.
فردا صبح
از خواب بیدار شدم و دیدم سونگمین هنوز خوابه. اروم دستمو گذاشتم رو پیشونیش و دیدم تبش پایین اومده.
از تخت اومدم پایین و رفتم تو اشپزخونه تا صبحونه درستم کنم. ۲۰ دقیقه بعد سونگمین مثل نینی ها از اتاق اومد بیرون.
سونگمین: صب بخیر.
بنگ چان: صبح بخیر نینی ، بیا بشین صبحونه بخور.
سونگمین: باشه.
اومد نشست پشت میز میز و شروع به خوردن کرد.
بنگ چان: امروز با جونگین میری بیرون؟
سونگمین: اوهوم چطور؟
بنگ چان: میخواستم بگم که یچیزی بهش بگی...(تعریف کردن نقشه)
سونگمین: اوهههههه .
بنگ چان: میدونم شوکه شدی ولی واقعیته.
سونگمین: جونگین از شوک پشماش میریزه میترسم غش کنه.
بنگ چان: منم نگران همینم( با خنده)
ویو سونگمین
باورم نمیشه. چجوری به جونگین بگم؟ باید از قبل امادش کنم.
ساعت ۴
اماده شدم.
سونگمین: چانی میخوام برم.
بنگ چان: وایسا برسونمت.
سونگمین: خودم میرم.
بنگ چان: نه وایسا میخوام برم بیرون خودم میرسونمت.
سونگمین: باشه
بت چانی از خونه زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم. بعد چند دقیقه منو رسوند و خدافظی کردیم و رفت. ج نگین اونجا منتظرم نشسته بود برایه همین رفتم سمتش.
سونگمین: سلامممم.
جونگین: سلاممم ، وایسا این کی بود رسوندتت؟
سونگمین: عه راستش امروز میخواستم راجب همین و یه موضوع دیگه باهات حرف بزنم.
جونگین: باشه بگو
سونگمین: نمیشه بعد بگم اخه خیلی....
جونگین: باشه هرجور راحتی.
۳۰ دقیقه بعد
فک کنم الان دیگه وقتش باشه.
سونگمین: جونگین میخوان درباره اون کسی که منو رسوند بهت بگم...اون بنگ چانه.
جونگین: وایسا استاد؟!
سونگمین: اره حالا بیشتر شوکه میشی.....(تعریف کردن رابطش با بنگ چان)
دهنش ۵ متر باز شد.
جونگین: وایسا وایسا الان تو....صبر کن...
سونگمین: اروم باش....
جونگین: اااااااآااااا.
سونگمین: تازه اولشه..چانگبین رو میشناسی؟
جونگین: اره دوستمه تو از کجا میشناسیش؟
سونگمین: باید بگم که......( تعریف کردن)
جونگین:چیییییییی... من من دیگه نمیتونم....
سونگمین: اروم باش ، اروم باش.
جونگین: نمیتونممم. هووووووو.
سونگمین: امشب قراره همو ببینیم.
جونگین: باشه باشه کجا؟
سونگمین: ادرسو برات میفرستم.
جونگین: باشه باشه.
سونگمین: خوبی؟!
جونگین: اره خوبم فقط یکم باید به مغزم استراحت بدم.
سونگمین: باشه ، بنگ چان اومد من میرم به مغزت استراحت بده ، فعلا.
جونگین: فعلا.
۹.۴k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.