وقتی دارین همو...[p1]
وقتی دارین همو...[p1]
تابع قوانین ویسگون
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران
جانم فدای رهبر..
pov:شما دوتا عضو گروهین و اعضا خبر ندارن که قرار میزارید..اتاق هاتون هم جداست،وقتی همه
خوابن میری اتاقش و
#لینو #تکپارتی #درخواستی
اروم و اهسته در رو از هم فاصله دادی...طبق معمول فضای خونه تاریک بود ولی هنوزم میتونستی بعضی چیزارو ببینی اول سرتو ارودی بیرون و به چپُ راست نگاه کردی
وقتی مطمئن شدی کسی نیست کامل و اما اروم از اتاقت بیرون اومدی،پهلو هاتو خم کردی و دستگیره اتاقت رو گرفتی اون یکی دستتو روی در گذاشتی و یکم بهش فشار اوردی که وقتی درُ میبندی صدایی تولید نکنه
اروم دستگیره رو به سمت پایین بردی و بعد به طرف خودت کشیدیش...
مطمئن شدی که بسته شده و از کلافگی هوفی بیرون فرستادی..
بدنتو چرخاندی و به اتاق روبه روت که اتاق لینو بود نگاهتو دوختی پوزخندی روی لبت نشست و به سمتش رفتی
.
اروم درو از هم فاصله دادی و وارد اتاق شدی،تاریک..و آروم بود انگار لینو نبود چرخیدی و درو بستی ،دوباره بدنتو چرخوندی که دیدی تختش خالیه...
متعجب نگاه کردی و اروم زمزمه کردی
=مینهو؟(اروم)
با بغل کردنی از پشت و همینطور قرار دادن سرش تو گردنت باعث شد شوک بری...
_ جونم
=آه(دستتو گذاشتی رو سینت) زهرم ترکید پسر!
خنده ریزی کرد
_فعلا نباید بترکه..
اروم دستاشو روی شکم تختت گذاشت و تورو محکم تو بغل خودش حبس کرد..
اروم شروع به بوسیدن گردنت کرد...و همراه با زمزمه هاش لب زد..
_ اجازه که هس؟!
با صدایی خمار جوابشو دادی
=اره!
حرفت باعث شد پوزخندی روی صورتش شکل بگیره و دوباره ادامه بده...( هاهاها اسمات؟ نونو..🌝😔)
"صبح"
وضعیت پسرا:
چان: .. لینو و ات کجان؟
جیسونگ: ممکنه ا/ت هنوزم خوابیده باشه..ولی لینو رو نمیدونم
چانگبین یه دستشو روی شونه هیونجین گذاشت و لب زد
تابع قوانین ویسگون
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران
جانم فدای رهبر..
pov:شما دوتا عضو گروهین و اعضا خبر ندارن که قرار میزارید..اتاق هاتون هم جداست،وقتی همه
خوابن میری اتاقش و
#لینو #تکپارتی #درخواستی
اروم و اهسته در رو از هم فاصله دادی...طبق معمول فضای خونه تاریک بود ولی هنوزم میتونستی بعضی چیزارو ببینی اول سرتو ارودی بیرون و به چپُ راست نگاه کردی
وقتی مطمئن شدی کسی نیست کامل و اما اروم از اتاقت بیرون اومدی،پهلو هاتو خم کردی و دستگیره اتاقت رو گرفتی اون یکی دستتو روی در گذاشتی و یکم بهش فشار اوردی که وقتی درُ میبندی صدایی تولید نکنه
اروم دستگیره رو به سمت پایین بردی و بعد به طرف خودت کشیدیش...
مطمئن شدی که بسته شده و از کلافگی هوفی بیرون فرستادی..
بدنتو چرخاندی و به اتاق روبه روت که اتاق لینو بود نگاهتو دوختی پوزخندی روی لبت نشست و به سمتش رفتی
.
اروم درو از هم فاصله دادی و وارد اتاق شدی،تاریک..و آروم بود انگار لینو نبود چرخیدی و درو بستی ،دوباره بدنتو چرخوندی که دیدی تختش خالیه...
متعجب نگاه کردی و اروم زمزمه کردی
=مینهو؟(اروم)
با بغل کردنی از پشت و همینطور قرار دادن سرش تو گردنت باعث شد شوک بری...
_ جونم
=آه(دستتو گذاشتی رو سینت) زهرم ترکید پسر!
خنده ریزی کرد
_فعلا نباید بترکه..
اروم دستاشو روی شکم تختت گذاشت و تورو محکم تو بغل خودش حبس کرد..
اروم شروع به بوسیدن گردنت کرد...و همراه با زمزمه هاش لب زد..
_ اجازه که هس؟!
با صدایی خمار جوابشو دادی
=اره!
حرفت باعث شد پوزخندی روی صورتش شکل بگیره و دوباره ادامه بده...( هاهاها اسمات؟ نونو..🌝😔)
"صبح"
وضعیت پسرا:
چان: .. لینو و ات کجان؟
جیسونگ: ممکنه ا/ت هنوزم خوابیده باشه..ولی لینو رو نمیدونم
چانگبین یه دستشو روی شونه هیونجین گذاشت و لب زد
۳۶.۹k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.