فیک قاتل من
پارت 73
#قاتل_من
جنگکوک که هنوز در به در دنبال جایی ک ممکنه تهیونگ توش باشه و صدای شلیک ازش شنيده شود میگشت که باتکون خوردن چیزی از پشت برگ و علف های بلند سرعت قدم هایش را کمتر کرد و بی معطلی تفنگشو را به سمت علف ها نشونه گرفت و مردد به سمت جلو حرکت کرد
ک یکباره صدای میتسویا بلند شد
میتسویا_ من...منم نکشیمون جناب من هنوز خیلی جوونم...لطفا آروم باشید!
کوک: ایشش لعنت بهت آخه کی اینشکلی از بین علف ها میاد تو راهزنی چیزی هستی؟
میتسویا: مجبور بودم جناب نمیخواستم بیشتر از این با افراد سوهو درگیر شم میخواستم برم دنبال جناب کیم....
کوک با تعجب به میتسویا نگاه میکرد و بعد از چند بار چک کردن سرو وضعش و مطمئن شدن از سالم بودنش با چشمای برق زده نزدیک میتسویا شود و اونو تو اغوشش کشید و گفت خوشحالم ک بعد از این همه درگیری زنده میبینمت مرد!
میتسویا مثل همیشه خنده ای دندون نمای تقدیم نگرانی های کوک داد و گفت چطور میتونستم تو این وضعیت بمیرم و جناب تهیونگ تنها بزارم من قول دادم تا آخر پیشش باشم...
کوک دستی به موهاش زد و گفت مطمئنم تهیونگ از داشتن چنین بادیگاردی افتخار میکنه
میتسویا در حالی که کتشو تو تنش مرتب میکرد گردن کج کرد و گفت البته ک افتخار میکنه
کوک: حالا ببند لوس نشو!
درضمن تو هم صدای اون شلیک و شنیدی درست؟
میتسویا: شنیدم که پاشدم اینجا اومدم
کوک: نکنه اتفاقی برای تهیونگ یا ا/ت افتاده باشه؟
میتسویا: جناب لطفا نفوس بد نزید ما ک هنوز چیزی نمیدونم ممکنه خود جناب کیم شلیک کرده باشن
کوک: امیدوارم اینطوری باشه بیا هرچه سریعتر پیداشون کنیم تا دیر نشده
میتسویا: چشم
من یه راه مستقیمی میشناسم که ممکنه ما را زود به مقصدمون برسونه
کوک: عالیه بزن بریم......
سوهو با وجود گند کاری ک انجام داده بود هنوز دست بردار نبود و از واکنش یهویی تهیونگ تا حد مرگ ترسیده بود مجدد تفنگشو به سمت تهیونگ نشونه گرفت وبا حالت تمسخر گف خب بار اول نشد بکشمت چون تیرم خطا رف ولی اینار حتما به ثمر خواهد نشست.....
تهیونگ میتونست قسم بخوره اگ بخاطر ا/ت و خونریزی شدیدی ک داشت و ترس از اینکه ا/ت زمین بزاره و درنبودش بمیره باوجود تفنگی ک دست سوهو بود سرشو خورد میکرد
تهیونگ همینطور که غضبناک به سوهو زل زده بود که باقرار گرفتن گرمای دست ا/ت روی صورت بی جون و پژمرده ای تهیونگ آب دهنشو قورت داد و تعادلشو حفظ کرد و متقابل دست ا/ت گرفت و روش بوسه گذاشت و با چشمای پر از اشک گفت توروخدا دووم بیار یکم دیگه فقط یکم دیگه تحمل کن...
ا/ت با صدای ضعیف و لرزان ودر حالی که بین حرفاش سرفه های دردناکی میکرد گفت ممنونم ک پیشم موندی و تنهام نذاشتی ممنونم ک جای خانواده ی نداشتمو پر کردی! تو بودی ک به زندگیم امید دادی!
تهیونگ: ا/ت الان وقتش نیست وقتی خوب شدی میتونی هر چقد دلت خواست تشکر کنی الان لطفا آروم باش
ا/ت : تهیونگ توروخدا اگ منو دوست داری از اینجا برو میدونم از پسش برمیای منو اینجا بزار و خودتو نجات بده توروخدا نمیخوام نقطه ضعفت باشم
تهیونگ: میگم حرف نزن آروم باش تو زخمی شدی نباید حرف بزنی
ا/ت: توروخدا تهیونگ برو نمیخوام به خاطر من بلایی سرت بیاد
تهیونگ دستشو روی دهن ا/ت گذاشت و گفت هیسس تو الان باید فقط استراحت کنی و به هیچی فک نکنی من هیچ جا نمیرم باشه هیچ جا اگ قراره از اینجا برم باهم میرم و اگه قراره بمیریم ترجیح میدم باهم بمیرم...!!
#kim
#قاتل_من
جنگکوک که هنوز در به در دنبال جایی ک ممکنه تهیونگ توش باشه و صدای شلیک ازش شنيده شود میگشت که باتکون خوردن چیزی از پشت برگ و علف های بلند سرعت قدم هایش را کمتر کرد و بی معطلی تفنگشو را به سمت علف ها نشونه گرفت و مردد به سمت جلو حرکت کرد
ک یکباره صدای میتسویا بلند شد
میتسویا_ من...منم نکشیمون جناب من هنوز خیلی جوونم...لطفا آروم باشید!
کوک: ایشش لعنت بهت آخه کی اینشکلی از بین علف ها میاد تو راهزنی چیزی هستی؟
میتسویا: مجبور بودم جناب نمیخواستم بیشتر از این با افراد سوهو درگیر شم میخواستم برم دنبال جناب کیم....
کوک با تعجب به میتسویا نگاه میکرد و بعد از چند بار چک کردن سرو وضعش و مطمئن شدن از سالم بودنش با چشمای برق زده نزدیک میتسویا شود و اونو تو اغوشش کشید و گفت خوشحالم ک بعد از این همه درگیری زنده میبینمت مرد!
میتسویا مثل همیشه خنده ای دندون نمای تقدیم نگرانی های کوک داد و گفت چطور میتونستم تو این وضعیت بمیرم و جناب تهیونگ تنها بزارم من قول دادم تا آخر پیشش باشم...
کوک دستی به موهاش زد و گفت مطمئنم تهیونگ از داشتن چنین بادیگاردی افتخار میکنه
میتسویا در حالی که کتشو تو تنش مرتب میکرد گردن کج کرد و گفت البته ک افتخار میکنه
کوک: حالا ببند لوس نشو!
درضمن تو هم صدای اون شلیک و شنیدی درست؟
میتسویا: شنیدم که پاشدم اینجا اومدم
کوک: نکنه اتفاقی برای تهیونگ یا ا/ت افتاده باشه؟
میتسویا: جناب لطفا نفوس بد نزید ما ک هنوز چیزی نمیدونم ممکنه خود جناب کیم شلیک کرده باشن
کوک: امیدوارم اینطوری باشه بیا هرچه سریعتر پیداشون کنیم تا دیر نشده
میتسویا: چشم
من یه راه مستقیمی میشناسم که ممکنه ما را زود به مقصدمون برسونه
کوک: عالیه بزن بریم......
سوهو با وجود گند کاری ک انجام داده بود هنوز دست بردار نبود و از واکنش یهویی تهیونگ تا حد مرگ ترسیده بود مجدد تفنگشو به سمت تهیونگ نشونه گرفت وبا حالت تمسخر گف خب بار اول نشد بکشمت چون تیرم خطا رف ولی اینار حتما به ثمر خواهد نشست.....
تهیونگ میتونست قسم بخوره اگ بخاطر ا/ت و خونریزی شدیدی ک داشت و ترس از اینکه ا/ت زمین بزاره و درنبودش بمیره باوجود تفنگی ک دست سوهو بود سرشو خورد میکرد
تهیونگ همینطور که غضبناک به سوهو زل زده بود که باقرار گرفتن گرمای دست ا/ت روی صورت بی جون و پژمرده ای تهیونگ آب دهنشو قورت داد و تعادلشو حفظ کرد و متقابل دست ا/ت گرفت و روش بوسه گذاشت و با چشمای پر از اشک گفت توروخدا دووم بیار یکم دیگه فقط یکم دیگه تحمل کن...
ا/ت با صدای ضعیف و لرزان ودر حالی که بین حرفاش سرفه های دردناکی میکرد گفت ممنونم ک پیشم موندی و تنهام نذاشتی ممنونم ک جای خانواده ی نداشتمو پر کردی! تو بودی ک به زندگیم امید دادی!
تهیونگ: ا/ت الان وقتش نیست وقتی خوب شدی میتونی هر چقد دلت خواست تشکر کنی الان لطفا آروم باش
ا/ت : تهیونگ توروخدا اگ منو دوست داری از اینجا برو میدونم از پسش برمیای منو اینجا بزار و خودتو نجات بده توروخدا نمیخوام نقطه ضعفت باشم
تهیونگ: میگم حرف نزن آروم باش تو زخمی شدی نباید حرف بزنی
ا/ت: توروخدا تهیونگ برو نمیخوام به خاطر من بلایی سرت بیاد
تهیونگ دستشو روی دهن ا/ت گذاشت و گفت هیسس تو الان باید فقط استراحت کنی و به هیچی فک نکنی من هیچ جا نمیرم باشه هیچ جا اگ قراره از اینجا برم باهم میرم و اگه قراره بمیریم ترجیح میدم باهم بمیرم...!!
#kim
۱۱.۲k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.