Part ⁴⁴
Part ⁴⁴
ا.ت ویو:
م.ا:خوش بگذره
ا.ت:مرسی
که همون موقع گوشیم زنگ خورد جیمین بود جواب دادم
جیمین:من دم در منتظرتم
ا.ت:باشه الان میام
و با چمدونم از دره عمارت بیرون رفتم دیدم که از ماشین پیاده شده و بهش تکیه داده
رفتم نزدیک تر که اومد سمتم
جیمین:سلام بپر بالا
چمدونم رو ازم گرفت و گذاشت صندوق عقب ماشین
و منم سوار شدم
ا.ت:قراره کجا بریم؟
جیمین:قراره بریم بوسان
ا.ت:اوه چه خوب بزن بریم
جیمین:فکر کنم تو بیشتر از من ذوق داری نه؟ (خنده)
ا.ت:اینکه معلومه قراره برای اولین بار باهم بریم مسافرت
جیمین:عجبا(خنده)
و جیمین ماشین رو روشن کرد و حرکت کردیم توی راه کلی باهم آهنگ خوندیم وسطای راه بود که گشنم شد
ا.ت:جیمین
جیمین:جونم؟
ا.ت:من گشنمه
جیمین:تا یه جای خوب پیدا کنم میزنم کنار
بعد از چند مین جیمین ماشینو زد کنار پیاده شدیم و رفتیم داخل رستوران غذا خوردیم و برگشتیم و به راهمون ادامه دادیم تا موقعی که رسیدیم
از ماشین پیاده شدم و یه نگاه به اون عمارت انداختم عمارت قشنگی بود برگشتم روبه جیمین
ا.ت:اینجا مال کیه؟
جیمین:مال بند هستش
ا.ت:چه خفنه
جیمین:قابلی نداره
چمدونارو ورداشتیم و رفتیم داخل داخلش از بیرونش قشنگتر بود
ا.ت:خب اتاق من کجاست؟
جیمین:عه؟ مگه شماهم اتاق میخواین؟
ا.ت:پس چی فکر کردی؟
جیمین:متاسفانه اتاق برای بانویی مثل شما نداریم
ا.ت:پس من چیکار کنم؟
جیمین:میایی توی اتاق من
ا.ت:چی؟ اتاق تو؟ هه اصلا فکرشم نکن
جیمین:خدانی
ا.ت:ایشش باشه
و دنبال جیمین رفتم که رسیدیم به یه اتاق دره شو باز کرد و وارد اتاق شد و برگشت سمتم گفت
جیمین:چرا نمیایی داخل؟
ا.ت:نه میام اومدم
و وارد اتاق شدم اتاق بزرگ و جذابی بود
جیمین:وسایلتو بزار لباستم عوض کن
ا.ت:باشه
وسایلم رو چیدم میخواستم لباسم رو عوض کنم که...
ادامه دارد
شرط:
لایک بالای ۱۲
کامنت بالای 20
منتظرم😎❤️
ا.ت ویو:
م.ا:خوش بگذره
ا.ت:مرسی
که همون موقع گوشیم زنگ خورد جیمین بود جواب دادم
جیمین:من دم در منتظرتم
ا.ت:باشه الان میام
و با چمدونم از دره عمارت بیرون رفتم دیدم که از ماشین پیاده شده و بهش تکیه داده
رفتم نزدیک تر که اومد سمتم
جیمین:سلام بپر بالا
چمدونم رو ازم گرفت و گذاشت صندوق عقب ماشین
و منم سوار شدم
ا.ت:قراره کجا بریم؟
جیمین:قراره بریم بوسان
ا.ت:اوه چه خوب بزن بریم
جیمین:فکر کنم تو بیشتر از من ذوق داری نه؟ (خنده)
ا.ت:اینکه معلومه قراره برای اولین بار باهم بریم مسافرت
جیمین:عجبا(خنده)
و جیمین ماشین رو روشن کرد و حرکت کردیم توی راه کلی باهم آهنگ خوندیم وسطای راه بود که گشنم شد
ا.ت:جیمین
جیمین:جونم؟
ا.ت:من گشنمه
جیمین:تا یه جای خوب پیدا کنم میزنم کنار
بعد از چند مین جیمین ماشینو زد کنار پیاده شدیم و رفتیم داخل رستوران غذا خوردیم و برگشتیم و به راهمون ادامه دادیم تا موقعی که رسیدیم
از ماشین پیاده شدم و یه نگاه به اون عمارت انداختم عمارت قشنگی بود برگشتم روبه جیمین
ا.ت:اینجا مال کیه؟
جیمین:مال بند هستش
ا.ت:چه خفنه
جیمین:قابلی نداره
چمدونارو ورداشتیم و رفتیم داخل داخلش از بیرونش قشنگتر بود
ا.ت:خب اتاق من کجاست؟
جیمین:عه؟ مگه شماهم اتاق میخواین؟
ا.ت:پس چی فکر کردی؟
جیمین:متاسفانه اتاق برای بانویی مثل شما نداریم
ا.ت:پس من چیکار کنم؟
جیمین:میایی توی اتاق من
ا.ت:چی؟ اتاق تو؟ هه اصلا فکرشم نکن
جیمین:خدانی
ا.ت:ایشش باشه
و دنبال جیمین رفتم که رسیدیم به یه اتاق دره شو باز کرد و وارد اتاق شد و برگشت سمتم گفت
جیمین:چرا نمیایی داخل؟
ا.ت:نه میام اومدم
و وارد اتاق شدم اتاق بزرگ و جذابی بود
جیمین:وسایلتو بزار لباستم عوض کن
ا.ت:باشه
وسایلم رو چیدم میخواستم لباسم رو عوض کنم که...
ادامه دارد
شرط:
لایک بالای ۱۲
کامنت بالای 20
منتظرم😎❤️
۶.۸k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.