رمان عشق مثلث پارت ۲۱
_عااا اینطوری نمیشه میبرمت
@چرا زور میگی سوجین خودت دوس داری با کی بری؟
+من که گفتم با هیچ کس نمیرم
اینو گفتمو از کنارشون رد شدم
از زبون نویسنده
وقتی سوجین رفت تهیونگ و جیمین بهم چشم غره کردن رفتن ...
(عصر ساعت ۵)
سوجین روپوشش رو در آورد و رفت پیش جولیا در زد و وارد شد
+سلام جولیا بیداری؟
جولیا سرشو تکون داد
+حاضری بریم
سرشو تکون داد
+باش بیا بریم
سوجین دستشو گرفت
رفتن سمت در تا خواستن باز کنن مین سو اومد
&سوجین
+اه مین سو ببخشید یادم رفت بهت بگم میخوام جولیا رو بگردونم
&اه جولیا بیا بغلم
جولیا دست سوجینو ول کرد و بدو بدو رفت سمت مین سو
سوجین با تعجب به مین سو نگاه میکرد
+تو مگه میشناسیش
&اوهوم یکمیش باهمآشنا شدیم
+چی؟اه چه باحال
&خیله خوب سوجین اینجا بمون منم لباسمو عوض کنم باهم بریم
+عا باش
_سلام سوجین چرا نمیری منتظر کسی هستی
+ها ارع
_منتظر کی؟ تهیونگ؟
+ن
&نه منتظر منه
_تو؟
&اوهوم خوب بریم سوجین
+ها ب..باش
_سوجین میشه یه لحظه بیای
&سوجین دیرمون میشه
+الان میام..
سوجین رفت پیش جیمین
+چیزی شده
_چرا با من نمیری ولی با دوست پسر قبلیت میری
+نه آخه جو
&سوجین دیر میشه میای
+باشاومدم ببین جیمین من برم بهت میگم
_برو ولی بعدا بهم میگی
+اوفباشه
#سوجین
رفتم پیش مین سو
+بریم
باهم رفتیم پارک
جولیا با چند تا بچه ها لی لی باز میکردن من و مین سو رو نیمکت نشسته بودیم
&حالت خوبه؟
برگشتم سمت +چطور؟
&هیچی همینطوری
+اوهوم خوبم
جولیا با یکی از پسرا اومد پیشمون
پسره:عمو اسم دخترتون چیه؟
(بچه ها جولیا با هیچ کس حرف نمیزنه)
+اوندخترش نی
&اسمش جولیا هست
پسره: خاله دخترتون چند سالشه
+آخه ببین عزیزم جولیا دختر من نی
&۵ سالشه
پسره:ممنون
&خواهش
پسره داشت با جولیا بازی میکردن
+چرا نزاشتی حرف بزنم
&چون دلم خواست
+واقعا که
&بستنی میخوری؟
+....
&هویی دختر باتوام حواست کجاست(با شوخی)
+...
#نویسنده
مین سو لپ سوجین رو بوسید و بهش گفت
&ببخشید بیبی
+....
&چرا اینطوری میکنی پس برات بستنی نمیخرما
+نخر
&چی میخوای؟چیکار کنم باهام آشتی کنی
+برام پشمک بخر
مین سو خندید
+چرا میخندی
&مگه تو بچه ای پشمک میخوای
+یااا مسخرم نکن
&باش باش الان میام تو مواظب جولیا باش
+اوکی
داشتی به جولیا نگاه میکردی که یکی چشماتو گرف
+مین سو شوخی نکن پشمکم رو بده
&هه بیا اینم پشمکت..
وقتی خوردی
جولیا اومد پیش سوجین
سوجین رو پاهاش نشست تا هم قد جولیا بشه
+چیزی شده جولیا
*...
+میخوای بریم شهر بازی
جولیا سرشو تکون داد
گوشی مین سو زنگ خورد وقتی قط کرد
+مین سو بریم شهر بازی
&سوجین برای من یه کار پیش اومده خودتون میتونین برین
+اشکال نداره خودمون میریم
&باش خدافظ
داشتین میرفتن که یهو
@چرا زور میگی سوجین خودت دوس داری با کی بری؟
+من که گفتم با هیچ کس نمیرم
اینو گفتمو از کنارشون رد شدم
از زبون نویسنده
وقتی سوجین رفت تهیونگ و جیمین بهم چشم غره کردن رفتن ...
(عصر ساعت ۵)
سوجین روپوشش رو در آورد و رفت پیش جولیا در زد و وارد شد
+سلام جولیا بیداری؟
جولیا سرشو تکون داد
+حاضری بریم
سرشو تکون داد
+باش بیا بریم
سوجین دستشو گرفت
رفتن سمت در تا خواستن باز کنن مین سو اومد
&سوجین
+اه مین سو ببخشید یادم رفت بهت بگم میخوام جولیا رو بگردونم
&اه جولیا بیا بغلم
جولیا دست سوجینو ول کرد و بدو بدو رفت سمت مین سو
سوجین با تعجب به مین سو نگاه میکرد
+تو مگه میشناسیش
&اوهوم یکمیش باهمآشنا شدیم
+چی؟اه چه باحال
&خیله خوب سوجین اینجا بمون منم لباسمو عوض کنم باهم بریم
+عا باش
_سلام سوجین چرا نمیری منتظر کسی هستی
+ها ارع
_منتظر کی؟ تهیونگ؟
+ن
&نه منتظر منه
_تو؟
&اوهوم خوب بریم سوجین
+ها ب..باش
_سوجین میشه یه لحظه بیای
&سوجین دیرمون میشه
+الان میام..
سوجین رفت پیش جیمین
+چیزی شده
_چرا با من نمیری ولی با دوست پسر قبلیت میری
+نه آخه جو
&سوجین دیر میشه میای
+باشاومدم ببین جیمین من برم بهت میگم
_برو ولی بعدا بهم میگی
+اوفباشه
#سوجین
رفتم پیش مین سو
+بریم
باهم رفتیم پارک
جولیا با چند تا بچه ها لی لی باز میکردن من و مین سو رو نیمکت نشسته بودیم
&حالت خوبه؟
برگشتم سمت +چطور؟
&هیچی همینطوری
+اوهوم خوبم
جولیا با یکی از پسرا اومد پیشمون
پسره:عمو اسم دخترتون چیه؟
(بچه ها جولیا با هیچ کس حرف نمیزنه)
+اوندخترش نی
&اسمش جولیا هست
پسره: خاله دخترتون چند سالشه
+آخه ببین عزیزم جولیا دختر من نی
&۵ سالشه
پسره:ممنون
&خواهش
پسره داشت با جولیا بازی میکردن
+چرا نزاشتی حرف بزنم
&چون دلم خواست
+واقعا که
&بستنی میخوری؟
+....
&هویی دختر باتوام حواست کجاست(با شوخی)
+...
#نویسنده
مین سو لپ سوجین رو بوسید و بهش گفت
&ببخشید بیبی
+....
&چرا اینطوری میکنی پس برات بستنی نمیخرما
+نخر
&چی میخوای؟چیکار کنم باهام آشتی کنی
+برام پشمک بخر
مین سو خندید
+چرا میخندی
&مگه تو بچه ای پشمک میخوای
+یااا مسخرم نکن
&باش باش الان میام تو مواظب جولیا باش
+اوکی
داشتی به جولیا نگاه میکردی که یکی چشماتو گرف
+مین سو شوخی نکن پشمکم رو بده
&هه بیا اینم پشمکت..
وقتی خوردی
جولیا اومد پیش سوجین
سوجین رو پاهاش نشست تا هم قد جولیا بشه
+چیزی شده جولیا
*...
+میخوای بریم شهر بازی
جولیا سرشو تکون داد
گوشی مین سو زنگ خورد وقتی قط کرد
+مین سو بریم شهر بازی
&سوجین برای من یه کار پیش اومده خودتون میتونین برین
+اشکال نداره خودمون میریم
&باش خدافظ
داشتین میرفتن که یهو
۱۶.۷k
۰۴ آبان ۱۴۰۰