عشق گمشده (pt.3)
دیروقت(تقریبا ساعت ۳:۰۰):
ات ویو:
از خواب پریدم...از پنجره دیدم دارن یکیو ب زور با ی ماشین از اینجا می برن رفتم پایین دنبالشون کردم البته با ماشین بابام
رسیدیم ب ی جای دورافتاده خیلی ترسیده بودم
فقط اینا رو می شنیدم
یکی:ببرینش مرتیکه رو
*چشم قربان
یکی:ولی همین جوری نکشینش میخام زجر کشیدنشو ببینم
&(تودلش):احتمالا مافیایی چیزییعه وگرنه این همه جرعت و ابهت نداش باید بفهمم کیه ولی اگه اون منو پیدا کنه بیچارهعم
ک یهو ی چیزی خورد تو سرش و بیهوش شد...
ادامه دارد...
#کپی_ممنوع
ات ویو:
از خواب پریدم...از پنجره دیدم دارن یکیو ب زور با ی ماشین از اینجا می برن رفتم پایین دنبالشون کردم البته با ماشین بابام
رسیدیم ب ی جای دورافتاده خیلی ترسیده بودم
فقط اینا رو می شنیدم
یکی:ببرینش مرتیکه رو
*چشم قربان
یکی:ولی همین جوری نکشینش میخام زجر کشیدنشو ببینم
&(تودلش):احتمالا مافیایی چیزییعه وگرنه این همه جرعت و ابهت نداش باید بفهمم کیه ولی اگه اون منو پیدا کنه بیچارهعم
ک یهو ی چیزی خورد تو سرش و بیهوش شد...
ادامه دارد...
#کپی_ممنوع
۳.۱k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.