My wild mafia پارت 34
نصفه شب ات
از خواب بلند شدم جیمین کنارم نبود صدای گریه بچه هم میومد
ات. وایی نکنه بچم چیزیش شده وایی نهه
با شتاب رفتم سمت اتاق املی تو بغل جیمین بود نفس اسوده ای کشیدم رفتم سمتشون جیمین متوجه اومدن شد
جیمین. ببخشید مامانی بیدارت کردیم لبخندی زدم ات. صدای املی اومد نگران شدم
جیمین. فکر کنم گرسنشه
نشستم املی گرفتم بغلم ی سی. نمو دراوردم گذاشتم لای لبای کوچولوش شروع کرد شیر خوردن
ات. معلومه خیلی گشنت بوده کوچولو من میشه تا وقتی بزرگ بشه بیاریمش تو اتاق خودمون اینطوری خیالمونم راحته
جیمین سرمو بوس کرد بغلم کرد
جیمین. البته ب خدمتکارا میگم وسایلشو بیارن اتاق ما فعلا رو تخت خودمون بخوابه تا وسایلشو بچینن اینطوری خیال جفتمونم راحته
لبخندی زدم ب شیر خوردن املی نگاه میکردم
جیمین. شبیه توعه
ات. نه نه فعلا شبیه جفتمون تا بزرگ بشه لپاشو لباش ب تو رفته
جیمین. شیطون بودنش و کیوتیشم ب تو رفته
املیو نگاه کردم اروم خوابیده بود دادمش دست جیمین جیمین هعی بوسش میکرد داشتم لباسمو درست میکردم
ات. هعیی جیمین بیدار میشه ول کن بچرو کشتیش انقدر بوسش کردی
جیمین. واییی بابا دورت بگرددههه چقدر نازیی توو
ات. هوشش اروم الان بیدار میشه بیا بریم بخوابیم حالا فردا باهاش بازی میکنی
جیمین. اهوم راستی فردا اعضا با هانا و هیون میخوان بیان املیو ببینن
ات. اوک
رفتیم خوابیدیم املی وسطمون بود دستشو گرفتم کم کم خوابم برد با صدای نازکی بیدار شدم املی بیدار بود
ات. صبح بخیر مامانیی شیطون مننن
لباس املیو عوض کردم بهش شیر دادم خدمتکارا وسایلشو اورده بودن اتاق ما بوسش کردم گذاشتمش تو تختش رفتم حموم اومدم بیرون ی نیم تنه با دامن پوشیدم موهامو دم اسبی بستم ی ارایش ملایم کردم املیو گرفتم بغلم رفتم پایین
اجوما. ااا دخترم بیدار شدی صبح بخیر
ات. صبح بخیر
اجوما. اییی خدااا ببینم این کوچولورووو املیو بغل کرد وایی خدا چقدر نازههه هم شبیه توعه هم اقا الهییی خدا نگهش داره عزیزم
ات. ممنون اجوما
اجوما داشت با املی بازی میکرد صبحونم تموم کردم املیو بغل کردم گذاشتم رو کاناپه پتوشو صاف کردم
ات. اجوما جیمین کجاست
اجوما. اقا ی سری کار داشتن رفتن زود برمیگردن
چیزی نگفتم ب املی نگاه میکردم دستشو کرده بود تو دهنش
ات. الهیی مامان قربونت بشه اخه کیوته مننن
تا ظهر سرگرم املی بودم
نینا. اتتتت
ات. نینااااا عزیزممم چقدر دلم برات تنگگگ شده بوددد خوش گذشت مسافرتت
نینا. اهومم خیلی خوش گذاشتت وایی خدااا قلبمممم این چقدررر کوچولووعههههههه
ات. املیو بغل کردم بردم طرف نینا دستاشو گرفت اروم خوشگله مگه نه اسمش املیه
نینا. واقعااا این بچه توعههه امییلیی جون میشه باهاش بازی کنم
ات. هیسس الان خوابیده کوچولو هم هست بزار بزرگتر بشه باهاش کلی بازی کن
املی بردم بالا گذاشتم تو تختش جان با سرعت اومد سمتم پرید روم تو این چند وقت حاملگیم جان با نینا رفته بودن ی شهر دیگه جانو بغل کردم تمام صورتمو لیس زد دستاشو گذاشت رو تخت املی وایساد املیو نگاه میکرد سرشو ناز کردم جلو تخت املی دراز کشید
ات. ایی خدااا پس توعم املیو دوست داریی مراقبش باش باشه جان
نازش کردم رفتم پایین جیمین داشت با تلفن صحبت میکرد رفتم اروم سمتشش پریدم بغلش پاهامو دور کمرش حلقه کردم با ی دستش محکم گرفتم تلفنش تموم شد
جیمین. یواش دختر انگار ن انگار همین دیروز زایمان کرده مراقب باش برای زایمانای بعدیتم سالم باشی
ات. اومدم پایین خیلیی پروییی من هنوز سر دیروز خفت نکردم ☹️
جیمین. خندیدم باشه باشه مامان کوچولو املی کجاست
ات. خوابیده
جیمین. رفتم نزدیکتر سرمو بردم جلو لبامو گذاشتم رو لب ات اروم بوسیدم بعد چند دقیقه از هم جدا شدیم
جیمین. من برم لباسمو عوض کنم
ات. املیووو بیدار نکنیاااا
جیمین. قول نمیدممم دلم براش تنگ شده اینم همش خوابه
ات. هعیی جیمین اذیتش نکن بچه ها اولین روزای بدنیا اومدنشون همش میخوابن بیدار شد خودت باید بخوابونیشااا
جیمین. باشههه
پرو حرف گوش نمیده سرگرم بودم ک زنگ در خورد اجوما درو باز کردن
از خواب بلند شدم جیمین کنارم نبود صدای گریه بچه هم میومد
ات. وایی نکنه بچم چیزیش شده وایی نهه
با شتاب رفتم سمت اتاق املی تو بغل جیمین بود نفس اسوده ای کشیدم رفتم سمتشون جیمین متوجه اومدن شد
جیمین. ببخشید مامانی بیدارت کردیم لبخندی زدم ات. صدای املی اومد نگران شدم
جیمین. فکر کنم گرسنشه
نشستم املی گرفتم بغلم ی سی. نمو دراوردم گذاشتم لای لبای کوچولوش شروع کرد شیر خوردن
ات. معلومه خیلی گشنت بوده کوچولو من میشه تا وقتی بزرگ بشه بیاریمش تو اتاق خودمون اینطوری خیالمونم راحته
جیمین سرمو بوس کرد بغلم کرد
جیمین. البته ب خدمتکارا میگم وسایلشو بیارن اتاق ما فعلا رو تخت خودمون بخوابه تا وسایلشو بچینن اینطوری خیال جفتمونم راحته
لبخندی زدم ب شیر خوردن املی نگاه میکردم
جیمین. شبیه توعه
ات. نه نه فعلا شبیه جفتمون تا بزرگ بشه لپاشو لباش ب تو رفته
جیمین. شیطون بودنش و کیوتیشم ب تو رفته
املیو نگاه کردم اروم خوابیده بود دادمش دست جیمین جیمین هعی بوسش میکرد داشتم لباسمو درست میکردم
ات. هعیی جیمین بیدار میشه ول کن بچرو کشتیش انقدر بوسش کردی
جیمین. واییی بابا دورت بگرددههه چقدر نازیی توو
ات. هوشش اروم الان بیدار میشه بیا بریم بخوابیم حالا فردا باهاش بازی میکنی
جیمین. اهوم راستی فردا اعضا با هانا و هیون میخوان بیان املیو ببینن
ات. اوک
رفتیم خوابیدیم املی وسطمون بود دستشو گرفتم کم کم خوابم برد با صدای نازکی بیدار شدم املی بیدار بود
ات. صبح بخیر مامانیی شیطون مننن
لباس املیو عوض کردم بهش شیر دادم خدمتکارا وسایلشو اورده بودن اتاق ما بوسش کردم گذاشتمش تو تختش رفتم حموم اومدم بیرون ی نیم تنه با دامن پوشیدم موهامو دم اسبی بستم ی ارایش ملایم کردم املیو گرفتم بغلم رفتم پایین
اجوما. ااا دخترم بیدار شدی صبح بخیر
ات. صبح بخیر
اجوما. اییی خدااا ببینم این کوچولورووو املیو بغل کرد وایی خدا چقدر نازههه هم شبیه توعه هم اقا الهییی خدا نگهش داره عزیزم
ات. ممنون اجوما
اجوما داشت با املی بازی میکرد صبحونم تموم کردم املیو بغل کردم گذاشتم رو کاناپه پتوشو صاف کردم
ات. اجوما جیمین کجاست
اجوما. اقا ی سری کار داشتن رفتن زود برمیگردن
چیزی نگفتم ب املی نگاه میکردم دستشو کرده بود تو دهنش
ات. الهیی مامان قربونت بشه اخه کیوته مننن
تا ظهر سرگرم املی بودم
نینا. اتتتت
ات. نینااااا عزیزممم چقدر دلم برات تنگگگ شده بوددد خوش گذشت مسافرتت
نینا. اهومم خیلی خوش گذاشتت وایی خدااا قلبمممم این چقدررر کوچولووعههههههه
ات. املیو بغل کردم بردم طرف نینا دستاشو گرفت اروم خوشگله مگه نه اسمش املیه
نینا. واقعااا این بچه توعههه امییلیی جون میشه باهاش بازی کنم
ات. هیسس الان خوابیده کوچولو هم هست بزار بزرگتر بشه باهاش کلی بازی کن
املی بردم بالا گذاشتم تو تختش جان با سرعت اومد سمتم پرید روم تو این چند وقت حاملگیم جان با نینا رفته بودن ی شهر دیگه جانو بغل کردم تمام صورتمو لیس زد دستاشو گذاشت رو تخت املی وایساد املیو نگاه میکرد سرشو ناز کردم جلو تخت املی دراز کشید
ات. ایی خدااا پس توعم املیو دوست داریی مراقبش باش باشه جان
نازش کردم رفتم پایین جیمین داشت با تلفن صحبت میکرد رفتم اروم سمتشش پریدم بغلش پاهامو دور کمرش حلقه کردم با ی دستش محکم گرفتم تلفنش تموم شد
جیمین. یواش دختر انگار ن انگار همین دیروز زایمان کرده مراقب باش برای زایمانای بعدیتم سالم باشی
ات. اومدم پایین خیلیی پروییی من هنوز سر دیروز خفت نکردم ☹️
جیمین. خندیدم باشه باشه مامان کوچولو املی کجاست
ات. خوابیده
جیمین. رفتم نزدیکتر سرمو بردم جلو لبامو گذاشتم رو لب ات اروم بوسیدم بعد چند دقیقه از هم جدا شدیم
جیمین. من برم لباسمو عوض کنم
ات. املیووو بیدار نکنیاااا
جیمین. قول نمیدممم دلم براش تنگ شده اینم همش خوابه
ات. هعیی جیمین اذیتش نکن بچه ها اولین روزای بدنیا اومدنشون همش میخوابن بیدار شد خودت باید بخوابونیشااا
جیمین. باشههه
پرو حرف گوش نمیده سرگرم بودم ک زنگ در خورد اجوما درو باز کردن
۴۲.۱k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.