پارت ۷
گاد فادر
نامجون ویو
با تماس ات مثل فشنگ از جام بلند شدم
اینجوری که این حرف میزد هرچی خواب تو وجودم بود ریخت بیرون
سریع یه تیشرت و شلوار پوشیدم و پریدم تو ماشینم
چرا؟ چون قطعا دلم نمیخواست مردم منو با این عظمت با پیژامه و شلوارک باب اسفنجی ببینن
ات ویو
تا صدای در اومد یه لحظه مثل چی ترسیدم ولی بعد یادم اومد نامجونه ولی باز محض احتیاط از چشمی نگاه کردم و دیدم نامیه
درو آروم باز کردم و نامجون اومد تو
نامجون:ات خوبی؟ چی شده؟ کی اومده اینجا؟ سالمی؟ بگ.مبنبمبنبمبکبکبجیف(نامفهوم چون ات در دهنشو گرفت)
ات:وای نامجون کلمو خوردی اوف
تو که بیشتر از من ترسیدی
هوف
نامجون :خب بگو دیگه جون به لبم کردی
ات:اوکی چ.چیزه یونگی آزاد شده
نامجون:خب اینو که منم می دونستم
بقیش
با یاد آوری اون لحظه اشک تو چشام جمع شد و دوباره نزدیک بود برم تو حالت پانیک
نامجون:ات اتتت اتتت خوبی ات چی شد
ات:ن نامجون آ.آب بده
نامجون: باشه ......بیا
ات: مرسی
اینم یه پارت طولانی به مناسبت نمرات درخشانی😂😭🤞🏻
مرسی که کنارمین
بوس بهتون 💋💋
نامجون ویو
با تماس ات مثل فشنگ از جام بلند شدم
اینجوری که این حرف میزد هرچی خواب تو وجودم بود ریخت بیرون
سریع یه تیشرت و شلوار پوشیدم و پریدم تو ماشینم
چرا؟ چون قطعا دلم نمیخواست مردم منو با این عظمت با پیژامه و شلوارک باب اسفنجی ببینن
ات ویو
تا صدای در اومد یه لحظه مثل چی ترسیدم ولی بعد یادم اومد نامجونه ولی باز محض احتیاط از چشمی نگاه کردم و دیدم نامیه
درو آروم باز کردم و نامجون اومد تو
نامجون:ات خوبی؟ چی شده؟ کی اومده اینجا؟ سالمی؟ بگ.مبنبمبنبمبکبکبجیف(نامفهوم چون ات در دهنشو گرفت)
ات:وای نامجون کلمو خوردی اوف
تو که بیشتر از من ترسیدی
هوف
نامجون :خب بگو دیگه جون به لبم کردی
ات:اوکی چ.چیزه یونگی آزاد شده
نامجون:خب اینو که منم می دونستم
بقیش
با یاد آوری اون لحظه اشک تو چشام جمع شد و دوباره نزدیک بود برم تو حالت پانیک
نامجون:ات اتتت اتتت خوبی ات چی شد
ات:ن نامجون آ.آب بده
نامجون: باشه ......بیا
ات: مرسی
اینم یه پارت طولانی به مناسبت نمرات درخشانی😂😭🤞🏻
مرسی که کنارمین
بوس بهتون 💋💋
۸۲۴
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.