I wish I never saw it. (پارت 13)
به برگه نگاه کردم بغض سنگینی تو گلوم بود نذاشتم شکستشه قورتش دادم بعد چند دقیقه زول زدن بهش بزور امضاش کردم بهش نگاه کردم برق خاصی تو چشماش بود نزدیکم شد
برگه رو خواست بگیره رو صورتم خم شد کناره گوشم جوری که لباش به گوشم برخورد میکرد حرف میزد باعث میشد یه جوری بشم
جیمین: اگه همون اول امضا میکردی انقدر زجر نمی کشیدی لاله گوشمو بوسید رفت بیرون تاحالا انقدر بهم نزدیک نشده بود حس عجیبی بود
کتاب مورد علاقمو گرفتم شروع کردم به خوندن یک ساعتی شد حوصلم به کتاب خوندن نمیکشید بلند شدم رفتم بیرون
توی حیاط توی حیاط میچرخیدم رفتم سمت تاب نشستم روش نفس عمیقی کشیدم چشمامو بستم احساس کردم کسی پیشمه چشمامو باز کردم
جیمین: چرا اینجا نشستی کنارم نشست
ت ا: حوصلم سر رفته بود یه جعبه کوچیک مخملی دستش بود
گرفت سمتم... این چیه ازش گرفتم
جیمین: برای توعه
بازش کردم یه انگشتر ظریفی که یاقوت کوچیکی کار شده با دقت تراش خورده بود وسطش بود به خاطره زیباییش لبخندی به لبم اومد
جیمین: خوشت اومد
ت ا: اهوم... خیلی قشنگ ظریفه
جیمین: چون از طلا این چیزا خوشت نمیامد برات گفتم برات یه چیزه ساده بسازن
انگشترو از دستم گرفت گذاشت تو انگشتم نگاهمو از انگشتر برداشتم به چشماش دوختم انگار اون زودتر از من بهم زل زده بود صورتشو اورد جلو کام عمیقی از لبام گرفت بی اختیار همراهیش کردم اصلا دست خودم نبود از هم جدا شدیم از خجالت سرمو آوردم پایین چونمو گرفت اورد بالا
جیمین: میدونی که از دخترای خجالتی خوشم نمیاد... دیگه بهتره بریم تو دستمو گرفت باهاش رفتم تو خونه رسیدم دم اتاقم میخواستم دستمو از دستش بکشم بیرون صفت تر گرفت
ت ا: اینجا اتاقه منه
جیمین: نه خیر شما از این به بعد تو اتاق منی
ت ا: ولی...
برگه رو خواست بگیره رو صورتم خم شد کناره گوشم جوری که لباش به گوشم برخورد میکرد حرف میزد باعث میشد یه جوری بشم
جیمین: اگه همون اول امضا میکردی انقدر زجر نمی کشیدی لاله گوشمو بوسید رفت بیرون تاحالا انقدر بهم نزدیک نشده بود حس عجیبی بود
کتاب مورد علاقمو گرفتم شروع کردم به خوندن یک ساعتی شد حوصلم به کتاب خوندن نمیکشید بلند شدم رفتم بیرون
توی حیاط توی حیاط میچرخیدم رفتم سمت تاب نشستم روش نفس عمیقی کشیدم چشمامو بستم احساس کردم کسی پیشمه چشمامو باز کردم
جیمین: چرا اینجا نشستی کنارم نشست
ت ا: حوصلم سر رفته بود یه جعبه کوچیک مخملی دستش بود
گرفت سمتم... این چیه ازش گرفتم
جیمین: برای توعه
بازش کردم یه انگشتر ظریفی که یاقوت کوچیکی کار شده با دقت تراش خورده بود وسطش بود به خاطره زیباییش لبخندی به لبم اومد
جیمین: خوشت اومد
ت ا: اهوم... خیلی قشنگ ظریفه
جیمین: چون از طلا این چیزا خوشت نمیامد برات گفتم برات یه چیزه ساده بسازن
انگشترو از دستم گرفت گذاشت تو انگشتم نگاهمو از انگشتر برداشتم به چشماش دوختم انگار اون زودتر از من بهم زل زده بود صورتشو اورد جلو کام عمیقی از لبام گرفت بی اختیار همراهیش کردم اصلا دست خودم نبود از هم جدا شدیم از خجالت سرمو آوردم پایین چونمو گرفت اورد بالا
جیمین: میدونی که از دخترای خجالتی خوشم نمیاد... دیگه بهتره بریم تو دستمو گرفت باهاش رفتم تو خونه رسیدم دم اتاقم میخواستم دستمو از دستش بکشم بیرون صفت تر گرفت
ت ا: اینجا اتاقه منه
جیمین: نه خیر شما از این به بعد تو اتاق منی
ت ا: ولی...
۸۶.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.