Part88
Part88
نمیخواستم امشب تموم شه ..
×ا/ت بس کن
+این اخرین چیزیه که ازت میخوام ..
×نمیتونم اینکارو باهات بکنم و بعد ولت کنم
+من شکایتی ندارم
سرمو رو صورتش خم کردمو لبامو رو لباش گذاشتم ..دستاش رو کمرم قفل شد و اونم مشغول همراهی کردنم شد… هر دومون به هق هق افتاده بودیم و این صدا ها تو دهن همدیگه خفن میشد… اشک از چشمام مستقیم رو گونش میریخت و بعد همراه با اشکای خودش از گونش سر میخورد ..با ولع میبوسید… جوری که انگار این اخرین باره… و البته بود
یکم چرخیدم تا اون بیاد روم ..دستاشو به تخت قفل کرد و نامنظم نفساشو تو گردنم رها میکرد ..دستامو رو صورتش کشیدم و پایین تر اوردم جوری که راحت تر بتونم ببوسمش ..دستامو کنار هم جفت کردمو از زیر لباس اون عضله های محکم رو لمس میکردم… صداهامون بیشتر از ناله شبیه به هق هق بود… تیشرتشو دراوردم
×ا/ت… من..
+لطفا.. میزارم بری ..بعدش میتونی راحت بزاری و بری… لطفا
با شنیدن حرفم چشماشو بست… سر خوردن اشک ها رو میشد با نور ماه دید… لباسامو دراورد و پتو رو کنار زد… سرشو تو سینه هام فرو کرد و نفس های عمیق میکشید… اروم و با ملایمت میبوسید… دستشو بالا تر اورد و کش سرم رو باز کرد ..دستاشو تو موهام فرو کرد و دم گوشم زمزمه کرد
×رنگ موهاتو دیگه هیچوقت عوض نکن….موهاتو کوتاه نکن… لباسای باز نپوش با لباسای پوشیده هم خوشگلی… این عادت بدتو ترک کن و با پسرا دوستی نکن ...به هیچ پسری اعتماد نکن و عاشق نشو… اگه شبا نتونستی بخوابی اگه دلت برام تنگ شد… اگه ازم متنفر شدی به عکسایی که با هم گرفتیم نگاه کن…عشقم ..من متاسفم ..متاسفم که ازت خواستم عاشقم باشی… حالا ازت میخوام فراموش کنی ..ازت میخوام منو فقط به عنوان جئون جونگ کوک عضو بی تی اس بببینی…
+کوک..
نزاشت حرفی بزنم و عضوشو کامل واردم کرد… دستاشو رو دهنم گذاشته بود تا داد نزنم…
دستامو رو شونه هاش فشار میدادمو چنگ میزدم…
ضرباتش عمیق و عمیق تر میشد ..بوسه هاش روی لبم باعث میشد صدایی ازم درنیاد… وقتی به این فکر میکردم که قراره از این به بعد بدون اون زندگی کنم دلم میخواست بیشتر ادامه.....
بغلم کردو گونمو بوسید…
+وقتی صبح بیدار شم… دیگه نمیبینمت درسته?!
×اره… میرم یه هتلی یجا میمونم تا روز پرواز ..
+نمیشه همینجا بمونی… من قول میدم طرفت نیام ..فقط تا اون روز اینجا بمون ..نمیشه??!
بزور صدام درمیومد
نمیخواستم امشب تموم شه ..
×ا/ت بس کن
+این اخرین چیزیه که ازت میخوام ..
×نمیتونم اینکارو باهات بکنم و بعد ولت کنم
+من شکایتی ندارم
سرمو رو صورتش خم کردمو لبامو رو لباش گذاشتم ..دستاش رو کمرم قفل شد و اونم مشغول همراهی کردنم شد… هر دومون به هق هق افتاده بودیم و این صدا ها تو دهن همدیگه خفن میشد… اشک از چشمام مستقیم رو گونش میریخت و بعد همراه با اشکای خودش از گونش سر میخورد ..با ولع میبوسید… جوری که انگار این اخرین باره… و البته بود
یکم چرخیدم تا اون بیاد روم ..دستاشو به تخت قفل کرد و نامنظم نفساشو تو گردنم رها میکرد ..دستامو رو صورتش کشیدم و پایین تر اوردم جوری که راحت تر بتونم ببوسمش ..دستامو کنار هم جفت کردمو از زیر لباس اون عضله های محکم رو لمس میکردم… صداهامون بیشتر از ناله شبیه به هق هق بود… تیشرتشو دراوردم
×ا/ت… من..
+لطفا.. میزارم بری ..بعدش میتونی راحت بزاری و بری… لطفا
با شنیدن حرفم چشماشو بست… سر خوردن اشک ها رو میشد با نور ماه دید… لباسامو دراورد و پتو رو کنار زد… سرشو تو سینه هام فرو کرد و نفس های عمیق میکشید… اروم و با ملایمت میبوسید… دستشو بالا تر اورد و کش سرم رو باز کرد ..دستاشو تو موهام فرو کرد و دم گوشم زمزمه کرد
×رنگ موهاتو دیگه هیچوقت عوض نکن….موهاتو کوتاه نکن… لباسای باز نپوش با لباسای پوشیده هم خوشگلی… این عادت بدتو ترک کن و با پسرا دوستی نکن ...به هیچ پسری اعتماد نکن و عاشق نشو… اگه شبا نتونستی بخوابی اگه دلت برام تنگ شد… اگه ازم متنفر شدی به عکسایی که با هم گرفتیم نگاه کن…عشقم ..من متاسفم ..متاسفم که ازت خواستم عاشقم باشی… حالا ازت میخوام فراموش کنی ..ازت میخوام منو فقط به عنوان جئون جونگ کوک عضو بی تی اس بببینی…
+کوک..
نزاشت حرفی بزنم و عضوشو کامل واردم کرد… دستاشو رو دهنم گذاشته بود تا داد نزنم…
دستامو رو شونه هاش فشار میدادمو چنگ میزدم…
ضرباتش عمیق و عمیق تر میشد ..بوسه هاش روی لبم باعث میشد صدایی ازم درنیاد… وقتی به این فکر میکردم که قراره از این به بعد بدون اون زندگی کنم دلم میخواست بیشتر ادامه.....
بغلم کردو گونمو بوسید…
+وقتی صبح بیدار شم… دیگه نمیبینمت درسته?!
×اره… میرم یه هتلی یجا میمونم تا روز پرواز ..
+نمیشه همینجا بمونی… من قول میدم طرفت نیام ..فقط تا اون روز اینجا بمون ..نمیشه??!
بزور صدام درمیومد
۸.۸k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.