پارت ۹
پارت ۹_
(همون علامتای پارت قبل و
" مدیر پارک
! دستیارش خانوم مین )
یکی درو با لگد باز کرد
خانوم مین ؛ مدیر پارک و چانبین با یه لبخند به خیال خودش مظلومانه
"شما بچه ها خجالت نمیکشید؟؟؟
واااقعا که از شماها بعید بود !
! بچهی مردمو کتک میزنید؟
یه نگاه <چی دارن میگن اینایی> به بقیه کردم
بعداز اینکه آقای پارک ، یال و قالای اون عوضی و اون زنیکه (خانوم مین منظورشه😔😂) حساابی واسمون زر زدن قرار شد اگه تکرار کنیم پروندهمونو بزنن زیر بغلمون
بعداز رفتن مدیر ، چانبین توی گوشم گفت
&کارم باهات تموم نشده بیب ، کاری میکنم دوباره به خودم برگردی
رینهو پاشد و دستمو گرفتو کشید سمت خودشو یه چشم غرهی پشمریزان (عهههه چی بگم خوو😂) کرد ، چانبینم دمشو گذاشت رو کولشو گورشو گم کرد.
×یاااا پسر عاالیی بوددد
+پشماشو ریزوندیاااااا
=ایوولللل منم گرخیدم بخدا
^آره دمت گرم
رینهو دستشو گذاشت رو موهاش و آروم لبخند زد (خجالت زده شد)
÷کاری نکردم.... اون پرروا باید حساب کار دستشون میومد
هرکی یه گوشه نشست ، ۷ تا رامیون از تو چمدونم درآوردم و گذاشتم رو میز
_گشنگان حملههههه
=یاااا با خودت رامیون آوردی بوسااانننن؟
÷اونم هفتااااا؟؟
^تهههبااابببب
+هوس کردمممم
×مشخصه هممون مثه سگ گشنهایم یا بیشتر توضیح بدم؟
٪نهه توضیح بسهههه
*من که رفتم آبجوش بیارمممم (واسه درست کردن رامیون)
_=÷×+_😂
خبب گشنگام پلیز حمایت ؟
لایک میکنی لدفننن؟
نظرتم بگو بهم چون واااقعا لازم دارم ، بعد از اینکه فیک نمینویسم به اون صورت حمایت نمیشم :)_____
مرسی♡
#رمان
#بی_تی_اس
#رمان_عاشقانه
#رمان_فانتزی
#مدرسه
#دبیرستان
#ویسگون
#فیک
(همون علامتای پارت قبل و
" مدیر پارک
! دستیارش خانوم مین )
یکی درو با لگد باز کرد
خانوم مین ؛ مدیر پارک و چانبین با یه لبخند به خیال خودش مظلومانه
"شما بچه ها خجالت نمیکشید؟؟؟
واااقعا که از شماها بعید بود !
! بچهی مردمو کتک میزنید؟
یه نگاه <چی دارن میگن اینایی> به بقیه کردم
بعداز اینکه آقای پارک ، یال و قالای اون عوضی و اون زنیکه (خانوم مین منظورشه😔😂) حساابی واسمون زر زدن قرار شد اگه تکرار کنیم پروندهمونو بزنن زیر بغلمون
بعداز رفتن مدیر ، چانبین توی گوشم گفت
&کارم باهات تموم نشده بیب ، کاری میکنم دوباره به خودم برگردی
رینهو پاشد و دستمو گرفتو کشید سمت خودشو یه چشم غرهی پشمریزان (عهههه چی بگم خوو😂) کرد ، چانبینم دمشو گذاشت رو کولشو گورشو گم کرد.
×یاااا پسر عاالیی بوددد
+پشماشو ریزوندیاااااا
=ایوولللل منم گرخیدم بخدا
^آره دمت گرم
رینهو دستشو گذاشت رو موهاش و آروم لبخند زد (خجالت زده شد)
÷کاری نکردم.... اون پرروا باید حساب کار دستشون میومد
هرکی یه گوشه نشست ، ۷ تا رامیون از تو چمدونم درآوردم و گذاشتم رو میز
_گشنگان حملههههه
=یاااا با خودت رامیون آوردی بوسااانننن؟
÷اونم هفتااااا؟؟
^تهههبااابببب
+هوس کردمممم
×مشخصه هممون مثه سگ گشنهایم یا بیشتر توضیح بدم؟
٪نهه توضیح بسهههه
*من که رفتم آبجوش بیارمممم (واسه درست کردن رامیون)
_=÷×+_😂
خبب گشنگام پلیز حمایت ؟
لایک میکنی لدفننن؟
نظرتم بگو بهم چون واااقعا لازم دارم ، بعد از اینکه فیک نمینویسم به اون صورت حمایت نمیشم :)_____
مرسی♡
#رمان
#بی_تی_اس
#رمان_عاشقانه
#رمان_فانتزی
#مدرسه
#دبیرستان
#ویسگون
#فیک
۳.۵k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲