ایستاده ام ...
ایستاده ام ...
در مهتابی دلت ..
روبه روی دست های باز خواستن ..
پشت به رفاقت های نخ نمای این روزها ...
سپرده ام ...
دل به تو ..
دور از هیاهوی جماعت بی دل ..
زیر آسمان آبی باور ...
برداشته ام ...
نگاه از جاده های متروک انتظار ..
از شب های بی رونق ..
در این مهتاب بی رمق ...
کارد به استخوان انتظار رسید ...
گاهی ...
سربلند کن و از دالان نگاه من ، دنیا را تماشا کن ...
((سعیدا شهباز))
در مهتابی دلت ..
روبه روی دست های باز خواستن ..
پشت به رفاقت های نخ نمای این روزها ...
سپرده ام ...
دل به تو ..
دور از هیاهوی جماعت بی دل ..
زیر آسمان آبی باور ...
برداشته ام ...
نگاه از جاده های متروک انتظار ..
از شب های بی رونق ..
در این مهتاب بی رمق ...
کارد به استخوان انتظار رسید ...
گاهی ...
سربلند کن و از دالان نگاه من ، دنیا را تماشا کن ...
((سعیدا شهباز))
۱.۰k
۱۲ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.