part8
{ویو ا.ت}
بعد از تموم شدن غذامون خداحافظی کردم و به سمت بیمارستان جونگی رفتم تا بهش سر بزنم
(توی بیمارستان)
رفتم و با اجازه ی منشی به اتاق جونگی رفتم.
ا.ت:سلام بورام
بورام:سلام.ات
ا.ت:خوبی؟حال جونگی چطوره؟
بورام:حال من خوبه. د.ج گفت پدرش زودتر باید رضایت بده تا جراحیش کنیم.تهیونگ رو دیدی؟
ا.ت:آره.هوففف دیدمش.گفت هروقت لازم بود به من بگو بیام بیمارستان
بورام:خب باشه.پرستار گفت تا چند دقیقه دیگه به هوش میاد
ا.ت:باشه...
(پرش زمانی به فردا،صبح)
(ا.ت)
دیشب بیمارستان موندم تا پیش جونگی و بورام بمونم
خدمتکار اونجا برامون صبحونه اورد
رفتم پایین تا از دکتر جونگی یه سری سوال بپرسم
ا.ت:انیو هاسیو خانم جانگ
د.ج:سلام عزیزم.خب چیکار داشتی.
ا.ت:یسری سوال داشتم
د.ج:بفرما
ا.ت:اممم روز جراحی کی هست؟
د.ج:حدود ۳ _۴ روز دیگه
ا.ت:خب....بعد جراحی..برای جونگی مشکلی پیش نمیاد؟؟
د.ج:احتمال ۵ درصد مرگه.اما توی دفعه ی قبل کوچیک تر هم بود و تونست تحمل کنه.این دفعه هم فکر کنم که چیزیش نشه.
ا.ت:ممنون
د.ج:خواهش میکنم
کپی ممنوع🚫
بعد از تموم شدن غذامون خداحافظی کردم و به سمت بیمارستان جونگی رفتم تا بهش سر بزنم
(توی بیمارستان)
رفتم و با اجازه ی منشی به اتاق جونگی رفتم.
ا.ت:سلام بورام
بورام:سلام.ات
ا.ت:خوبی؟حال جونگی چطوره؟
بورام:حال من خوبه. د.ج گفت پدرش زودتر باید رضایت بده تا جراحیش کنیم.تهیونگ رو دیدی؟
ا.ت:آره.هوففف دیدمش.گفت هروقت لازم بود به من بگو بیام بیمارستان
بورام:خب باشه.پرستار گفت تا چند دقیقه دیگه به هوش میاد
ا.ت:باشه...
(پرش زمانی به فردا،صبح)
(ا.ت)
دیشب بیمارستان موندم تا پیش جونگی و بورام بمونم
خدمتکار اونجا برامون صبحونه اورد
رفتم پایین تا از دکتر جونگی یه سری سوال بپرسم
ا.ت:انیو هاسیو خانم جانگ
د.ج:سلام عزیزم.خب چیکار داشتی.
ا.ت:یسری سوال داشتم
د.ج:بفرما
ا.ت:اممم روز جراحی کی هست؟
د.ج:حدود ۳ _۴ روز دیگه
ا.ت:خب....بعد جراحی..برای جونگی مشکلی پیش نمیاد؟؟
د.ج:احتمال ۵ درصد مرگه.اما توی دفعه ی قبل کوچیک تر هم بود و تونست تحمل کنه.این دفعه هم فکر کنم که چیزیش نشه.
ا.ت:ممنون
د.ج:خواهش میکنم
کپی ممنوع🚫
۹.۰k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.