رمان شرکت اقای کیم...♡
#شرکت_اقای_کیم
#part16
"ویو ات"
حوصلم خیلی سر رفته بود برای همین حاضر شدم و رفتم بیرون...که ماشین قشتگمو دیدمممم...سوار ماشین شدم و حرکت کردم...
میخواستم برم و برای شام یه چیزی بخرم تا با کوک بخوریم
که گوشیم زنگ خورد...شماره ی ناشناس بود جواب دادم
طرف:سلام...
ات:سلام
طرف:خانم کیم ات؟
ات:اره خودم هستم
طرف:واقعاااا...واییی ات خیلی دنبال شمارت گشتم
ات:عاااا
طرف:نشناختی؟
ات:خب راستش نه...
طرف:جررر واقعااا؟؟؟
طرف:ارع خب..
طرف:بابا جینهو ام...توی پرورشگاه...یادت اومد؟
ات:چییییی جینهو؟؟؟؟؟واییییی خیلییی دلم برات تنگ شده دختر....
جینهو:منم همینطوررر
ات:خب چجوری شماره ی منو پیدا کردی؟
جینهو:به بدبختی....چه خبرا...چیکارا میکنی
ات:هیچی زندگی عادی خودمو ادامه میدم
جینهو:خب بگو ببینم چند تا بچه داری
ات:هوییییی....بچه چیه بابا...من یه رل ساده ام نزدمم چی برسه به ازدواج و بچه داری
جینهو:هعی پس هنوز سینگلی؟
ات:هعی اره...تو چی؟چیکارا میکنی این روزا
جینهو:هیچی منم یکی مثل تو...مجبورم که کار کنم...تا خرج خودمو دربیارم!
ات:خب...حالا کجا کا میکنی؟
جینهو:توی یه شرکت
ات:اوووووووو
جینهو:(خندید)خب تو کجا کار میکنی؟
ات:منم توی یه شرکت کار میکنمممم
داشتم با جینهو حرف میزدم که یه لحظه حواسم پرت شد و تصادف کردم با یه ماشین دیگه و سرم محکم خورد به فرمون
ات:اخخخخخ....هوفففففف لعنتی!
ماشین طرف داغون شده بود
جینهو:الووو؟؟؟چی شددد؟؟؟اتتتتت
ات:الو جینهو...هیچی بابا تصادف کردم...چند دقیقه دیگه بهت زنگ میزنم...مواظب خودت باش فعلا
منتظر نموندم جواب بده و گوشی رو قطع کردم
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت ماشین طرف...ماشینش پوکیده بود!ماشین منم کلی خراب شده بود ولی خودم زیاد اسیب ندیدع بودم...وقتی رفتم جلو تر شیشه ی طرف راننده کاملا خورد شده بود و صورت طرف دیده میشد...وقتی نگاش کردم....
#part16
"ویو ات"
حوصلم خیلی سر رفته بود برای همین حاضر شدم و رفتم بیرون...که ماشین قشتگمو دیدمممم...سوار ماشین شدم و حرکت کردم...
میخواستم برم و برای شام یه چیزی بخرم تا با کوک بخوریم
که گوشیم زنگ خورد...شماره ی ناشناس بود جواب دادم
طرف:سلام...
ات:سلام
طرف:خانم کیم ات؟
ات:اره خودم هستم
طرف:واقعاااا...واییی ات خیلی دنبال شمارت گشتم
ات:عاااا
طرف:نشناختی؟
ات:خب راستش نه...
طرف:جررر واقعااا؟؟؟
طرف:ارع خب..
طرف:بابا جینهو ام...توی پرورشگاه...یادت اومد؟
ات:چییییی جینهو؟؟؟؟؟واییییی خیلییی دلم برات تنگ شده دختر....
جینهو:منم همینطوررر
ات:خب چجوری شماره ی منو پیدا کردی؟
جینهو:به بدبختی....چه خبرا...چیکارا میکنی
ات:هیچی زندگی عادی خودمو ادامه میدم
جینهو:خب بگو ببینم چند تا بچه داری
ات:هوییییی....بچه چیه بابا...من یه رل ساده ام نزدمم چی برسه به ازدواج و بچه داری
جینهو:هعی پس هنوز سینگلی؟
ات:هعی اره...تو چی؟چیکارا میکنی این روزا
جینهو:هیچی منم یکی مثل تو...مجبورم که کار کنم...تا خرج خودمو دربیارم!
ات:خب...حالا کجا کا میکنی؟
جینهو:توی یه شرکت
ات:اوووووووو
جینهو:(خندید)خب تو کجا کار میکنی؟
ات:منم توی یه شرکت کار میکنمممم
داشتم با جینهو حرف میزدم که یه لحظه حواسم پرت شد و تصادف کردم با یه ماشین دیگه و سرم محکم خورد به فرمون
ات:اخخخخخ....هوفففففف لعنتی!
ماشین طرف داغون شده بود
جینهو:الووو؟؟؟چی شددد؟؟؟اتتتتت
ات:الو جینهو...هیچی بابا تصادف کردم...چند دقیقه دیگه بهت زنگ میزنم...مواظب خودت باش فعلا
منتظر نموندم جواب بده و گوشی رو قطع کردم
از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت ماشین طرف...ماشینش پوکیده بود!ماشین منم کلی خراب شده بود ولی خودم زیاد اسیب ندیدع بودم...وقتی رفتم جلو تر شیشه ی طرف راننده کاملا خورد شده بود و صورت طرف دیده میشد...وقتی نگاش کردم....
۷.۱k
۱۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.