فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت۹۰💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: فهمیدم! فقط یجا هست ک جیمین نتونه بیاد و منو پیدا کنه...خونه مادر بزرگ یورا !
.......................................................................
سانو:: ساعت چنده؟!
شیومین:: ۸ و نیم
سانو:: چیییی؟! باید برم پیش سانامی
شیومین:: جیمین آدرس نداد ک بیستوچهار ساعته اونجا علاف باشیم
سانو:: چی میگی،پس واسه چی آدرس گرفتیم،خب میخایم نجاتش بدیما
شیومین:: بزار یکم بگذره...چند روز،نگهبونای اونجا همچیو میزارن کف دست جیمین،اگه زود ب زود بریم شک میکنه
سانو:: اوکی بابا،بهش زنگ میزنم
شیومین:: جیمین از همچی جز آب و غذا محرومش کرده...
سانو:: چ حیوونیه این...
شیومین:: نمیخای یچیزی بدی بخورم؟؟؟
سانو:: باشه بابا
.............................................................................
جیمین کلافه تو خونه راه میرفت
خوب میدونست دلیلشو و دوای درد الانشو...
عاقبت نیاورد و رفت سمت گوشیش
شماره خونه ای ک سانامی توش بودو گرفت
هنوزم تردید داشت
خاست قطعش کنه ک یکی جواب داد...
@ جانم ارباب
جیمین:: گوشیو بدع دختره
@ تو اتاقشه،بیرون نمیاد ک..
جیمین:: منتظرم!
@ چ..چشم
مرده رفت پشت در و در زد
@ خانم عاقا کارتون دارن
سانامی ویو:
فککردم جیمین اومده اینجا،متنفر بودم،اما نمیدونم چرا ته دلم خوشحالی موج زد و دوویدم بیرون
@ بیا گوشیو😐
بعدشم مرده رفت
سانامی گوشیو گذاشت جلو گوشش...
هیچی نگفت و منتظر صدای جیمین بود
جیمین:: خودتی؟
سانامی:: اوهوم
جیمین:: زنگ زدم بگم حواست به بچه باشه،خوب غذابخور،یادت نره اح م ق،ازش مراقبت کنی
سانامی:: از خودم چی:) ؟
جیمین:: خوده گ و ه ت برو به درک..
سانامی:: برای بار هزارم دلم شکست...
جیمین:: ب د ی ک م...من فقط دلای پاکو هواشونو دارم..دله توئه ه ر ز ه مهمه؟! ارزشت همینه ک بری بدی..اینجوری یکم بین اونایی ک لذت بهشون میدی مهمی...
سانامی:: م..من ه ر زه نیس...
جیمین:: بای
هنوز حرفای سانامی تموم نشده بود که جیمین گوشیو قطع کرد...
سانامی با حرص تلفنو کوبوند ب دیوار
بعدشم خودشو پرت کرد رو تخت و شروع کرد به گریه کردن...
پارت۹۰💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: فهمیدم! فقط یجا هست ک جیمین نتونه بیاد و منو پیدا کنه...خونه مادر بزرگ یورا !
.......................................................................
سانو:: ساعت چنده؟!
شیومین:: ۸ و نیم
سانو:: چیییی؟! باید برم پیش سانامی
شیومین:: جیمین آدرس نداد ک بیستوچهار ساعته اونجا علاف باشیم
سانو:: چی میگی،پس واسه چی آدرس گرفتیم،خب میخایم نجاتش بدیما
شیومین:: بزار یکم بگذره...چند روز،نگهبونای اونجا همچیو میزارن کف دست جیمین،اگه زود ب زود بریم شک میکنه
سانو:: اوکی بابا،بهش زنگ میزنم
شیومین:: جیمین از همچی جز آب و غذا محرومش کرده...
سانو:: چ حیوونیه این...
شیومین:: نمیخای یچیزی بدی بخورم؟؟؟
سانو:: باشه بابا
.............................................................................
جیمین کلافه تو خونه راه میرفت
خوب میدونست دلیلشو و دوای درد الانشو...
عاقبت نیاورد و رفت سمت گوشیش
شماره خونه ای ک سانامی توش بودو گرفت
هنوزم تردید داشت
خاست قطعش کنه ک یکی جواب داد...
@ جانم ارباب
جیمین:: گوشیو بدع دختره
@ تو اتاقشه،بیرون نمیاد ک..
جیمین:: منتظرم!
@ چ..چشم
مرده رفت پشت در و در زد
@ خانم عاقا کارتون دارن
سانامی ویو:
فککردم جیمین اومده اینجا،متنفر بودم،اما نمیدونم چرا ته دلم خوشحالی موج زد و دوویدم بیرون
@ بیا گوشیو😐
بعدشم مرده رفت
سانامی گوشیو گذاشت جلو گوشش...
هیچی نگفت و منتظر صدای جیمین بود
جیمین:: خودتی؟
سانامی:: اوهوم
جیمین:: زنگ زدم بگم حواست به بچه باشه،خوب غذابخور،یادت نره اح م ق،ازش مراقبت کنی
سانامی:: از خودم چی:) ؟
جیمین:: خوده گ و ه ت برو به درک..
سانامی:: برای بار هزارم دلم شکست...
جیمین:: ب د ی ک م...من فقط دلای پاکو هواشونو دارم..دله توئه ه ر ز ه مهمه؟! ارزشت همینه ک بری بدی..اینجوری یکم بین اونایی ک لذت بهشون میدی مهمی...
سانامی:: م..من ه ر زه نیس...
جیمین:: بای
هنوز حرفای سانامی تموم نشده بود که جیمین گوشیو قطع کرد...
سانامی با حرص تلفنو کوبوند ب دیوار
بعدشم خودشو پرت کرد رو تخت و شروع کرد به گریه کردن...
۳۰.۴k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.