پشت صحنه "P18"
چون دوستون دارم گذاشتم:)
ماشینو جلو خونه پارک کردم و از ماشین پیاده شدم رفتم سمت ویلا و درشو زدم که خواهرش درو باز کرد...
خف:سلام لارا جان خوبی
تعظیمی کردم و گفتم:سلامتی شما خوبین؟
خف:مرسی بیا تو
لارا:نه به آقای فلیکس بگین بیاد پایین من منتظرشم
خف:نه بیا تو خیلی دیر آماده میشه
خندیدم و رفتم تو که فلیکس از بالا داد زد:یااااا نوناااا میتونی بیای کراواتمو ببندی؟
خف:وای آشپزخونه کار دارم لارا تو میتونی ببندیش؟
لارا:البته چرا که نه
اینو گفتم کیفمو گذاشتم رو میز و رفتم بالا در اتاق فلیکسو زدم و واردش شدم پشتش بهم بود و اصلا حواسش بهم نبود وای خدا بوی عطرش اتاقو پر کرده
رفتم جلو دقیقا پشتش قرار گرفتم که
فلیکس:اومد...
با برگشتن سمت من حرفش نصفه نیمه موند و دهنش باز موند چشاشو به چشام دوخت که خندیدم و یه قدم نزدیکترش شدم
دستمو بلند کردم و به کراواتش که کج بسته شده بود رو باز کردم کراواتشو درست و مرطب کردم و به چشای فلیکس که هنوز مات رو چشای من قفل شده بود نگاه کردم
لارا:یعنی اینقد خوشگل شدم؟(آروم)
خواستم دستمو از کراواتش بردارم که دستشو گداشت رو دستم...
استرس کل وجودمو فرا گرفت نه اینبار نباید بذارم نزدیکم شه خواستم دستمو بردارم که..
فلیکس:نکن!
دست دیگشو رسوند به کمرم و منو چرخوند و به دیوار رسوند الان یه من بودمو یه فلیکس و یه دیوار..
لارا:فلیکس داری چی کار میکنی؟
فلیکس:نمیدونم!...نمیدونم لارا!
لارا:بیا بریم بچه ها منتظر..
لباشو نزدیک لبام کرد
لارا:فلی..
نذاشت حرف بزنم لباشو آروم گذاشت رو لبام
چشام با حرکت لباش خود به خود بسته شد
دستمو که هنوز دور کراواتش بود رو محکم فشار دادم
ویو فلیکس
نمیتونستم خودمو در برابرش کنترل کنم اسمشو بذارم عشق یا هوس؟
یه جوری داشتم دیونش میشدم دستشو خیلی محکم دور کراواتم پیچیده بود یه جوری میلرزید که انگار همین حسو به من اون هم داره!
(میخواستم اینجا تمومش کنم ولی خوب دیدین خیلی دوستون دارم پس مینویسمش😂❤)
لبامو از لباش جدا کردم چشاشو بسته بود و میلرزید!
فلیکس:ای تف لارااا حالت خوبه چشاتو باز کن لارااا؟
چشامو با صدای نگران فلیکس باز کردم و به چشاش زل زدم ازم فاصله گرفت
خواست چیزی بگه که در باز شد و خواهرش امد تو
خف:فلیکس لینو بهت زنگ میزد بیا گوشیت
لارا:من....من..چی...زه می...رم بشین...م ما...شین...تم...وم....کرد....ی بی...ا
ویو لارا
بدو بدو از اتاق فلیکس در امدم و رفتم پایین کیفمو از میز برداشتم و رفتم ماشین نشستم توش و کلی نفس نفس زدم که بعد از چن مینی فلیکس وارد ماشین شد..
(بیاین لذت ببرین باییی💞)
ماشینو جلو خونه پارک کردم و از ماشین پیاده شدم رفتم سمت ویلا و درشو زدم که خواهرش درو باز کرد...
خف:سلام لارا جان خوبی
تعظیمی کردم و گفتم:سلامتی شما خوبین؟
خف:مرسی بیا تو
لارا:نه به آقای فلیکس بگین بیاد پایین من منتظرشم
خف:نه بیا تو خیلی دیر آماده میشه
خندیدم و رفتم تو که فلیکس از بالا داد زد:یااااا نوناااا میتونی بیای کراواتمو ببندی؟
خف:وای آشپزخونه کار دارم لارا تو میتونی ببندیش؟
لارا:البته چرا که نه
اینو گفتم کیفمو گذاشتم رو میز و رفتم بالا در اتاق فلیکسو زدم و واردش شدم پشتش بهم بود و اصلا حواسش بهم نبود وای خدا بوی عطرش اتاقو پر کرده
رفتم جلو دقیقا پشتش قرار گرفتم که
فلیکس:اومد...
با برگشتن سمت من حرفش نصفه نیمه موند و دهنش باز موند چشاشو به چشام دوخت که خندیدم و یه قدم نزدیکترش شدم
دستمو بلند کردم و به کراواتش که کج بسته شده بود رو باز کردم کراواتشو درست و مرطب کردم و به چشای فلیکس که هنوز مات رو چشای من قفل شده بود نگاه کردم
لارا:یعنی اینقد خوشگل شدم؟(آروم)
خواستم دستمو از کراواتش بردارم که دستشو گداشت رو دستم...
استرس کل وجودمو فرا گرفت نه اینبار نباید بذارم نزدیکم شه خواستم دستمو بردارم که..
فلیکس:نکن!
دست دیگشو رسوند به کمرم و منو چرخوند و به دیوار رسوند الان یه من بودمو یه فلیکس و یه دیوار..
لارا:فلیکس داری چی کار میکنی؟
فلیکس:نمیدونم!...نمیدونم لارا!
لارا:بیا بریم بچه ها منتظر..
لباشو نزدیک لبام کرد
لارا:فلی..
نذاشت حرف بزنم لباشو آروم گذاشت رو لبام
چشام با حرکت لباش خود به خود بسته شد
دستمو که هنوز دور کراواتش بود رو محکم فشار دادم
ویو فلیکس
نمیتونستم خودمو در برابرش کنترل کنم اسمشو بذارم عشق یا هوس؟
یه جوری داشتم دیونش میشدم دستشو خیلی محکم دور کراواتم پیچیده بود یه جوری میلرزید که انگار همین حسو به من اون هم داره!
(میخواستم اینجا تمومش کنم ولی خوب دیدین خیلی دوستون دارم پس مینویسمش😂❤)
لبامو از لباش جدا کردم چشاشو بسته بود و میلرزید!
فلیکس:ای تف لارااا حالت خوبه چشاتو باز کن لارااا؟
چشامو با صدای نگران فلیکس باز کردم و به چشاش زل زدم ازم فاصله گرفت
خواست چیزی بگه که در باز شد و خواهرش امد تو
خف:فلیکس لینو بهت زنگ میزد بیا گوشیت
لارا:من....من..چی...زه می...رم بشین...م ما...شین...تم...وم....کرد....ی بی...ا
ویو لارا
بدو بدو از اتاق فلیکس در امدم و رفتم پایین کیفمو از میز برداشتم و رفتم ماشین نشستم توش و کلی نفس نفس زدم که بعد از چن مینی فلیکس وارد ماشین شد..
(بیاین لذت ببرین باییی💞)
۷.۸k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.