주인과 노예💱
주인과 노예💱
P~۱۸
(علامت تو ذهن°°)
ویو مینجی:
نهار رو درست کردم و اربابا رو صدا زدم اومدن غذاشونو خوردن و بعدش رفتن منم عمارت رو تمیز کردم و ظرفا رو شستم و ساعت داشت۶:۰۰میشد کم کم رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم*اسلاید دو*و رفتم از عمارت بیرون این نگهبانا چقدر زورن ها رفتم تو یه هایپری و یه شیشه سوجو گرفتم و بعدش رفتم کنار رود هان رو چمن های رو به دریا و نزدیکش نشستم و سوجو رو باز کردم و همینجوری میخوردم دو تا شیشه رو تموم کردم و کامل مست بودم و داشتم به زندگس و بدبختیام فکر میکردم شیشه سوم رو نصفشو خورم و تو دستم نگهش داشتم بعدش دوباره خاستم سر بکشم*یعنی بخورم*که یکی دستمو گرفت
فلش بک:
ویو کوک جیمین و ته:
بعد از اینکه شام رو خوردیم برا معامله رفتیم و قمار الان نوبت جیمین بود قمار کنه
تو قمار بازی:
کوک و ته سمت راست و چپه ته نشستن و اون یکی رقیب قمار روبه روشون و بادیگاردا پشت جیمین و کوک و ته و بادیگاردا اون رقیب هم پشتش
جیمین:خب رو چی شرط ببندیم😏
مرده رقیب:۱۰میلیارد
جیمین:مطمئنی!؟*نیشخنده*
مرده:اره
دست اول⚜:
مرده:من بردم😏
جیمین:جوگیر نباش حالا
دسته دوم⚜:
جیمین:گفتم
مرده:هه
دسته سوم⚜:
چهارم⚜:
پنجم⚜:
جیمین:خب من بردم چهار دست رو حالا پولو رد کن
مرده:چ...چی!؟ خب من پو.....پولشو ندارم
جیمین:هه پس چرا شرط بستی باید بهم یه چیزی بدی🙍🏻♂
مرده:خب من فقط دخترم رو دارم
جیمین:چن سالشه
مرده:۱۹ نمیدونم فک کنم الان ۲۰شده میتونم بهت بدمش
جیمین:اون کجاست اسمش چیه!؟
مرده:اسمش مینجی پارک مینجی اسم دومش وینجی اون یه هرزس استعدادا زیادس داره بازیگری دکتری و کلی دیگه ولی اون ازم فرار کرد
جیمین:امم باشه ولی اون دختر ۲۳سالشه
مرده:چی!؟
جیمین:بگزریم ولش کن بهش فکر نکن بهتره مراقبش باشی ما باید بریم
تو ماشین:
کوک:پس اون پدرش بود ولی الان میخواد بره سنگاپور پرواز داره
ته:خدایی عجب پدری مادرش چی
جیمین:همونجا بود
ته:چی*اهم ته جلو نشسته بغله صندلی راننده کوک داره رانندگی میکنه جیمین پشت نشسته البته پشت صندلی ته نه وصط*
جیمین:پشته اون داشت قمار میکرد با یه زن اونو برد !
کوک:خوبه ساعت چنده
جیمین:شیش و ۴۴
ته:یسر بریم روده هان رو ببینیمش و برگردیم
روده هان:
تو ماشین:
ته:بهتره برگردیم
جیمین:صبر کن اون مینجی نیس
کوک:خودشه
ته:چیکارش کنیم!؟
جیمین:بریم بیاریمش من میرم*رفتم سمتش داشت سومین باری رو تموم میکرد که دستش رو گرفتم با چشمای خمار و خستش نگام کرد*
مینجی:
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
P~۱۸
(علامت تو ذهن°°)
ویو مینجی:
نهار رو درست کردم و اربابا رو صدا زدم اومدن غذاشونو خوردن و بعدش رفتن منم عمارت رو تمیز کردم و ظرفا رو شستم و ساعت داشت۶:۰۰میشد کم کم رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم*اسلاید دو*و رفتم از عمارت بیرون این نگهبانا چقدر زورن ها رفتم تو یه هایپری و یه شیشه سوجو گرفتم و بعدش رفتم کنار رود هان رو چمن های رو به دریا و نزدیکش نشستم و سوجو رو باز کردم و همینجوری میخوردم دو تا شیشه رو تموم کردم و کامل مست بودم و داشتم به زندگس و بدبختیام فکر میکردم شیشه سوم رو نصفشو خورم و تو دستم نگهش داشتم بعدش دوباره خاستم سر بکشم*یعنی بخورم*که یکی دستمو گرفت
فلش بک:
ویو کوک جیمین و ته:
بعد از اینکه شام رو خوردیم برا معامله رفتیم و قمار الان نوبت جیمین بود قمار کنه
تو قمار بازی:
کوک و ته سمت راست و چپه ته نشستن و اون یکی رقیب قمار روبه روشون و بادیگاردا پشت جیمین و کوک و ته و بادیگاردا اون رقیب هم پشتش
جیمین:خب رو چی شرط ببندیم😏
مرده رقیب:۱۰میلیارد
جیمین:مطمئنی!؟*نیشخنده*
مرده:اره
دست اول⚜:
مرده:من بردم😏
جیمین:جوگیر نباش حالا
دسته دوم⚜:
جیمین:گفتم
مرده:هه
دسته سوم⚜:
چهارم⚜:
پنجم⚜:
جیمین:خب من بردم چهار دست رو حالا پولو رد کن
مرده:چ...چی!؟ خب من پو.....پولشو ندارم
جیمین:هه پس چرا شرط بستی باید بهم یه چیزی بدی🙍🏻♂
مرده:خب من فقط دخترم رو دارم
جیمین:چن سالشه
مرده:۱۹ نمیدونم فک کنم الان ۲۰شده میتونم بهت بدمش
جیمین:اون کجاست اسمش چیه!؟
مرده:اسمش مینجی پارک مینجی اسم دومش وینجی اون یه هرزس استعدادا زیادس داره بازیگری دکتری و کلی دیگه ولی اون ازم فرار کرد
جیمین:امم باشه ولی اون دختر ۲۳سالشه
مرده:چی!؟
جیمین:بگزریم ولش کن بهش فکر نکن بهتره مراقبش باشی ما باید بریم
تو ماشین:
کوک:پس اون پدرش بود ولی الان میخواد بره سنگاپور پرواز داره
ته:خدایی عجب پدری مادرش چی
جیمین:همونجا بود
ته:چی*اهم ته جلو نشسته بغله صندلی راننده کوک داره رانندگی میکنه جیمین پشت نشسته البته پشت صندلی ته نه وصط*
جیمین:پشته اون داشت قمار میکرد با یه زن اونو برد !
کوک:خوبه ساعت چنده
جیمین:شیش و ۴۴
ته:یسر بریم روده هان رو ببینیمش و برگردیم
روده هان:
تو ماشین:
ته:بهتره برگردیم
جیمین:صبر کن اون مینجی نیس
کوک:خودشه
ته:چیکارش کنیم!؟
جیمین:بریم بیاریمش من میرم*رفتم سمتش داشت سومین باری رو تموم میکرد که دستش رو گرفتم با چشمای خمار و خستش نگام کرد*
مینجی:
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
۵.۸k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.