Part1
من لی اتم ۱۴ سالمه.
من شوگام ۲۸ سالمه.
ات:
ساعت ۱۱ شب بود مثل همیشه داشتم برای مشتریا قهوه میبردم که یهو چراغ های کافه خاموش شد.
غوغا بپا شد و چون همه جا تاریک بود افتادم زمین و قهوه های داخل سینی ریخت زمین.
خواستم بلند شم که صدای شلیک ها در مکان پیچید.
یک بار
دو بار
سه بار
سرعت این شلیک ها به قدری زیاد بود که حتی نتونستم بفهمم صدا از کجا میاد چه برسه به اینکه واکنش نشون بدم.
همه جیغ و داد میکشیدن البته منم جزو اونا بودم.
خودمو سریع جمع و جور کردم و خواستم قایم بشم.
زیر صندلی ها قایم شدم و یهو چراغ ها روشن شد.
و بوم!
بعضی از آدمایی که کت و شلوار مشکی پوشیده بودن بر روی زمین افتاده و همه جاشون خونی شده بود.
همه مردم و آدمای اونجا به سمت در فرار کردن و فقط من اونجا مونده بودم.
از زیر صندلی اومدم بیرون.
دستم رو جلوی دهنم گذاشتم و چشمام از حدقه دراومد.
شوکه شدم و به آدمی که دستش تفنگ بود نگاه میکردم.سریع خودمو جمع کردم و به سمت در فرار کردم.
تا میتونستم دویدم. یکم ایستادم و به پلیس زنگ زدم…
من شوگام ۲۸ سالمه.
ات:
ساعت ۱۱ شب بود مثل همیشه داشتم برای مشتریا قهوه میبردم که یهو چراغ های کافه خاموش شد.
غوغا بپا شد و چون همه جا تاریک بود افتادم زمین و قهوه های داخل سینی ریخت زمین.
خواستم بلند شم که صدای شلیک ها در مکان پیچید.
یک بار
دو بار
سه بار
سرعت این شلیک ها به قدری زیاد بود که حتی نتونستم بفهمم صدا از کجا میاد چه برسه به اینکه واکنش نشون بدم.
همه جیغ و داد میکشیدن البته منم جزو اونا بودم.
خودمو سریع جمع و جور کردم و خواستم قایم بشم.
زیر صندلی ها قایم شدم و یهو چراغ ها روشن شد.
و بوم!
بعضی از آدمایی که کت و شلوار مشکی پوشیده بودن بر روی زمین افتاده و همه جاشون خونی شده بود.
همه مردم و آدمای اونجا به سمت در فرار کردن و فقط من اونجا مونده بودم.
از زیر صندلی اومدم بیرون.
دستم رو جلوی دهنم گذاشتم و چشمام از حدقه دراومد.
شوکه شدم و به آدمی که دستش تفنگ بود نگاه میکردم.سریع خودمو جمع کردم و به سمت در فرار کردم.
تا میتونستم دویدم. یکم ایستادم و به پلیس زنگ زدم…
۲.۵k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.