فیک تقاص پارت ۹۶
جونگ کوک مستقیم اومد سمت من ولی من نمیدونستم چیکار باید بکنم
قلبم اونقد محکم میزد که حس میکردم قراره از دهنم بزنه بیرون
جونگ کوک رسید بهم و سریع و محکم بغلم کرد
اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتم نمیتونستم تکون بخورم
شوکه شده بودم
البته جونگ کوک خیلی منو تا حالا شوکه کرده ولی انتظار نداشتم جلو بقیه این کار و بکنه (یه جوری میگی انگار داره کارای خاک بر سری باهات میکنه جلو همه😐😂)
جونگ کوک اروم تو گوشم گفت دلم برات تنگ شده بود
فقط ازش جدا شدم و سرمو به علامت تایید تکون دادم
دروغ چرا خجالت کشیده بودم (از بس اسکلی خواهرم تو لیاقت نداری اگه نمیخوایش بده به خودم من بیشتر از تو لازمش دارم😐)
جونگ کوک خنده ش گرفته بود
جین هو هم از اونطرف جین و بغل کرده بود داشت خفه ش میکرد و ول کردن تو کارش نبود
چند ثانیه گذشت که هوسوک اومد و گفت ا/ت ...
بهش نگا کردم و گفتم بله ؟
هوسوک گفت منم بغل کن !
با تعجب گفتم جانم ؟!
هوسوک گفت هر کی اومد یکی بغلش کرد ولی هیچکس منو بغل نکرد ... منو بغل کن (فدای قلب پَر پَرت بشم من اول فیک یادم رفت واست یکی رو پیدا کنم😐😂)
جونگ کوک پوکر به هوسوک خیره شده بود
با تعجب هوسوک و بغل کردم و گفتم حرف خاصی هم باید بگم ؟
هوسوک گفت بگو خوشحالم سالم برگشتی
از این حرکتش هم شوکه شده بودم هم خنده م گرفته بود
با خنده گفتم خوشحالم که سالمی ...
هوسوک با خوشحالی ازم جدا شد و گفت منم خوشحالم تو سالمی
تو صورت جونگ کوک به وضوح حسودی رو حس میکردم
هوسوک هم اینو فهمید و طلبکار گفت چیه ؟ حسودیت شد زنتو بغل کردم ؟
جونگ کوک گفت ها ؟ مگه من چیزی گفتم ؟
هوسوک گفت مگه باید چیزی بگی ! از قیافه ت معلومه
جونگ کوک کلافه گفت برو بابا ...
چشمم به هلن افتاد که اونطرف با خوشحالی داشت بهمون نگا میکرد
یعنی ادم خوبیه ؟
چی شده ؟
چیو باید از جیمین بپرسم ؟
سرم و چرخوندم سمت در پاسگاه که دیدم تهیونگ داره شاد و شنگول میاد سمتم
با خنده رفتم سمتش
همیشه شاد و شنگول بود البته شاید فقط واسه من اینطوری بود
وقتی رسیدم بهش سریع بغلش کردم و گفتم پس جیمین کووووو !
تهیونگ با خنده گفت زیر لفظی میخواد
با حرص ازش جرا شدم و گفتم اعصاب منو بهم نریز
تهیونگ گفت خشن شدی خواهر ! شوهرتم پیشت نبود بگیم حداقل اون یه بلایی سرت اورده ..
پوکر بهش خیره شدم که الینا اومد گفت برو اونور من این عوضی رو ببینم
تهیونگ گفت الان من شدم عوضی !
الینا گفت بودی
تهیونگ گفت مرسی از لطف و محبتی که بهم داری
الینا داشت با حرص به تهیونگ نگاه میکرد که تهیونگ یهو بغلش کرد گفت اینقد حرص نخور واست خوب نیس !
نمیدونم چرا با این حرفش منحرف شدم
سریع گفتم وایسا ببینم چرا واسش خوب نیس ؟
تهیونگ شوکه بهم نگا کرد و گفت ایولللللل تو ام راه افتادیییییی !
پشت چشمی نازک کردم و گفتم ببینم نکنه خبریه ؟ .... هیچ چیز مشکوکی تو الینا ندیدم ولی خب احتمالش هس
الینا گفت احتمال چی ؟
گفتم بچه دیگه !
تهیونگ گفت پووووف نه بابااااا
خیلی مشکوک بودن حس میکنم یه خبری هست بین شون ولی بیخیالشون شدم تا بعدا مچ شونو بگیرم
یهو چشمم به جونگ کوک افتاد که داشت با خنده بهم نگا میکرد
تا حالا دقت نکرده بودم ولی وقتی میخنده خیلی کیوت میشه (پسر خودمههههه)
قلبم اونقد محکم میزد که حس میکردم قراره از دهنم بزنه بیرون
جونگ کوک رسید بهم و سریع و محکم بغلم کرد
اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتم نمیتونستم تکون بخورم
شوکه شده بودم
البته جونگ کوک خیلی منو تا حالا شوکه کرده ولی انتظار نداشتم جلو بقیه این کار و بکنه (یه جوری میگی انگار داره کارای خاک بر سری باهات میکنه جلو همه😐😂)
جونگ کوک اروم تو گوشم گفت دلم برات تنگ شده بود
فقط ازش جدا شدم و سرمو به علامت تایید تکون دادم
دروغ چرا خجالت کشیده بودم (از بس اسکلی خواهرم تو لیاقت نداری اگه نمیخوایش بده به خودم من بیشتر از تو لازمش دارم😐)
جونگ کوک خنده ش گرفته بود
جین هو هم از اونطرف جین و بغل کرده بود داشت خفه ش میکرد و ول کردن تو کارش نبود
چند ثانیه گذشت که هوسوک اومد و گفت ا/ت ...
بهش نگا کردم و گفتم بله ؟
هوسوک گفت منم بغل کن !
با تعجب گفتم جانم ؟!
هوسوک گفت هر کی اومد یکی بغلش کرد ولی هیچکس منو بغل نکرد ... منو بغل کن (فدای قلب پَر پَرت بشم من اول فیک یادم رفت واست یکی رو پیدا کنم😐😂)
جونگ کوک پوکر به هوسوک خیره شده بود
با تعجب هوسوک و بغل کردم و گفتم حرف خاصی هم باید بگم ؟
هوسوک گفت بگو خوشحالم سالم برگشتی
از این حرکتش هم شوکه شده بودم هم خنده م گرفته بود
با خنده گفتم خوشحالم که سالمی ...
هوسوک با خوشحالی ازم جدا شد و گفت منم خوشحالم تو سالمی
تو صورت جونگ کوک به وضوح حسودی رو حس میکردم
هوسوک هم اینو فهمید و طلبکار گفت چیه ؟ حسودیت شد زنتو بغل کردم ؟
جونگ کوک گفت ها ؟ مگه من چیزی گفتم ؟
هوسوک گفت مگه باید چیزی بگی ! از قیافه ت معلومه
جونگ کوک کلافه گفت برو بابا ...
چشمم به هلن افتاد که اونطرف با خوشحالی داشت بهمون نگا میکرد
یعنی ادم خوبیه ؟
چی شده ؟
چیو باید از جیمین بپرسم ؟
سرم و چرخوندم سمت در پاسگاه که دیدم تهیونگ داره شاد و شنگول میاد سمتم
با خنده رفتم سمتش
همیشه شاد و شنگول بود البته شاید فقط واسه من اینطوری بود
وقتی رسیدم بهش سریع بغلش کردم و گفتم پس جیمین کووووو !
تهیونگ با خنده گفت زیر لفظی میخواد
با حرص ازش جرا شدم و گفتم اعصاب منو بهم نریز
تهیونگ گفت خشن شدی خواهر ! شوهرتم پیشت نبود بگیم حداقل اون یه بلایی سرت اورده ..
پوکر بهش خیره شدم که الینا اومد گفت برو اونور من این عوضی رو ببینم
تهیونگ گفت الان من شدم عوضی !
الینا گفت بودی
تهیونگ گفت مرسی از لطف و محبتی که بهم داری
الینا داشت با حرص به تهیونگ نگاه میکرد که تهیونگ یهو بغلش کرد گفت اینقد حرص نخور واست خوب نیس !
نمیدونم چرا با این حرفش منحرف شدم
سریع گفتم وایسا ببینم چرا واسش خوب نیس ؟
تهیونگ شوکه بهم نگا کرد و گفت ایولللللل تو ام راه افتادیییییی !
پشت چشمی نازک کردم و گفتم ببینم نکنه خبریه ؟ .... هیچ چیز مشکوکی تو الینا ندیدم ولی خب احتمالش هس
الینا گفت احتمال چی ؟
گفتم بچه دیگه !
تهیونگ گفت پووووف نه بابااااا
خیلی مشکوک بودن حس میکنم یه خبری هست بین شون ولی بیخیالشون شدم تا بعدا مچ شونو بگیرم
یهو چشمم به جونگ کوک افتاد که داشت با خنده بهم نگا میکرد
تا حالا دقت نکرده بودم ولی وقتی میخنده خیلی کیوت میشه (پسر خودمههههه)
۴۲.۰k
۲۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.