«عروسک خیمه شب بازی»
«عروسک خیمه شب بازی»
پارت: ۳۷
پشتش به من بود
داشت نیمرو میپخت انگار..
از پشتم ابهتش مشخص بود
پیراهن تنش نبود و یه شلوار جذب
نمیدونستم چی بگم
چی باید صداش میکردم؟!
خودش برگشت
با دیدن من ابروهاشو بالا انداخت
_بلاخره بیدار شدی؟!
صداش چه بم بود
محو جذابیتش شدم
هم خوشگل بود
هم جذاب!
س یک س پ کش معلوم بود
تک خنده ای کرد
_خانوم کوچولو تموم شدما
با صداش به خودم اومدم
اروم سرمو انداختم پایین
لکنت گرفتم
از ترس؟نه...خجالت کشیدم....
مچمو گرفت
با همون صدای بمش نمیرو رو گذاشت رو میز
_نمیخواد حالا خجالت بکشی
با سر به میز اشاره کرد
_بیا بشین
پارت: ۳۷
پشتش به من بود
داشت نیمرو میپخت انگار..
از پشتم ابهتش مشخص بود
پیراهن تنش نبود و یه شلوار جذب
نمیدونستم چی بگم
چی باید صداش میکردم؟!
خودش برگشت
با دیدن من ابروهاشو بالا انداخت
_بلاخره بیدار شدی؟!
صداش چه بم بود
محو جذابیتش شدم
هم خوشگل بود
هم جذاب!
س یک س پ کش معلوم بود
تک خنده ای کرد
_خانوم کوچولو تموم شدما
با صداش به خودم اومدم
اروم سرمو انداختم پایین
لکنت گرفتم
از ترس؟نه...خجالت کشیدم....
مچمو گرفت
با همون صدای بمش نمیرو رو گذاشت رو میز
_نمیخواد حالا خجالت بکشی
با سر به میز اشاره کرد
_بیا بشین
۵۶۸
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.