(ارباب زاده)𝐏𝔞ⓡŦ.16
(ارباب زاده)𝐏𝔞ⓡŦ.16
ا.ت*ویو
تهیونگ اومد و گفت.
ته:اینجا چه خبره؟
م ته:خخخخب
ته:چرا جلوی در انباری هستید مامان چرا داری پیر هن ا.ت و میکشی
ته*ویو
وقتی رفتم دیدم مامانم پیر هن ا.ت رو گرفته.
و جلوی انبارین خیلی خیلی عصبانی شدم.
گفتم
ته:توضیح بدید(با عصبانیت)
ا.ت:اومده بودیم که یه مواد غذایی برداریم
م ته:پسرم دلیل اینکه پیر هن ا.ت رو گرفته بودن این هست که من دستم و گذاشته بودم رو شونه های ا.ت و بعدش ا.ت حواسش نبود باهام نیومد مگم کشیدم لباسش رو
ته:مامان تو حق نداری به ندیمه ها دست درازی کنی(با نفرت)
خیلی خیلی عصبانی بودم
م ته:ببخشید،منم نباید اینکارو میکردم
ا.ت:ایب نداره
نویسنده*ویو
تهیونگ با عصبانیت رفت.
دست ا.ت رو محکم گرفت و با عصبانیت.
ا.ت رو برد تو اتاقش.
مادر ناتنی تهیونگ تعجب کرد.
که الان میخواد چه بلایی سرش بیاره.
تهیونگ بردش تو اتاق ا.ت رو و در.
بست و گفت
ته:ا.ت با من ازدواج کن(با صدای لرزون)
ا.ت:ام...
ا.ت*ویو
تهیونگ اومد و گفت.
ته:اینجا چه خبره؟
م ته:خخخخب
ته:چرا جلوی در انباری هستید مامان چرا داری پیر هن ا.ت و میکشی
ته*ویو
وقتی رفتم دیدم مامانم پیر هن ا.ت رو گرفته.
و جلوی انبارین خیلی خیلی عصبانی شدم.
گفتم
ته:توضیح بدید(با عصبانیت)
ا.ت:اومده بودیم که یه مواد غذایی برداریم
م ته:پسرم دلیل اینکه پیر هن ا.ت رو گرفته بودن این هست که من دستم و گذاشته بودم رو شونه های ا.ت و بعدش ا.ت حواسش نبود باهام نیومد مگم کشیدم لباسش رو
ته:مامان تو حق نداری به ندیمه ها دست درازی کنی(با نفرت)
خیلی خیلی عصبانی بودم
م ته:ببخشید،منم نباید اینکارو میکردم
ا.ت:ایب نداره
نویسنده*ویو
تهیونگ با عصبانیت رفت.
دست ا.ت رو محکم گرفت و با عصبانیت.
ا.ت رو برد تو اتاقش.
مادر ناتنی تهیونگ تعجب کرد.
که الان میخواد چه بلایی سرش بیاره.
تهیونگ بردش تو اتاق ا.ت رو و در.
بست و گفت
ته:ا.ت با من ازدواج کن(با صدای لرزون)
ا.ت:ام...
۴.۱k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.