رمان انتقام خونین 🩸❣️ part:39
#دیانا
روی تخت همینطور نشسته بودم و از درد فقط می تونستم جیغ بزنم و گریه کنم که یهو در باز شد و یه نفر اومد داخل که اوننن
#سحر
وارد اتاق دیانا شدم
به به خوشگل خانم چطوری
دیانا:تو...عوضییی
سحر:به من نگو عوضی وقتی ارسلان رو مال خودم کردم می فهمی البته که به زودی تو بچه دار میشی و ارسلان هم به زودی می فهمه عشقم
دیانا:گوه نخور دختره هرزه بخاطر هرزگیت هست ارسلان نمی خوادت ارسلان فقط مال منههه
سحر:(یه سیلی محم بهش زدم)بار آخرت باشه اینطوری در مورد من گوه می خوری فهمیدی؟فعلا که رفیقات هم به چپشون نیست و نمیان دنبالت و از اتاق رفتم بیرون
#اکیپ_سلاطین
نیکا:بچه ها واقعا می خواین باهاشون مقابله کنید؟
رضا:خب عزیز من می خوای همینطور بشینیم و منتظر بشیم اونا رو بکشن؟ما که اسلحه داریم باید باهاشون رو برو بشیم
متین:پس باید نقشه بکشیم کی می تونه طراحی کنه؟
امیر انکا:من می تونم ببینید مثلاً من و آتوسا می تونیم هواسشون رو پرت کنیم و بادیگارد هارو به سمت در عمارت بکشونیم که رامین ترتیب تله هارو میده و رضا و پانیذ و محراب میرن باهاشون مبارزه کنن و نیکا هم میره رکسانا و ارسلان و دیانا رو نجات میده که رامین از اون پشت توی پنجره اتاق تناب میندازه که شما رد بشید و منو آتوسا هم میایم به محراب و رضا و پانیذ ملحق میشیم و نیکا و رامین و دیانا و ارسلان هم بچه رو از اونجا خارج می کنن
بچه ها:اوکی
خب خب این پارت رو کم گذاشتم که پارت بعد خفن و جنجالی باشه
مناظر باشید کیوتام و حمایت کنید ❣️🩹
بچه ها اصلا حمایت نمی کنید ولی من با اینکه امتحان دارم سعی می کنم پارت بذارم پس لطفا حمایت کنید برای پارت های بعد...
برای پارت بعد ۲۰ لایک و ۳ تا کامنت
روی تخت همینطور نشسته بودم و از درد فقط می تونستم جیغ بزنم و گریه کنم که یهو در باز شد و یه نفر اومد داخل که اوننن
#سحر
وارد اتاق دیانا شدم
به به خوشگل خانم چطوری
دیانا:تو...عوضییی
سحر:به من نگو عوضی وقتی ارسلان رو مال خودم کردم می فهمی البته که به زودی تو بچه دار میشی و ارسلان هم به زودی می فهمه عشقم
دیانا:گوه نخور دختره هرزه بخاطر هرزگیت هست ارسلان نمی خوادت ارسلان فقط مال منههه
سحر:(یه سیلی محم بهش زدم)بار آخرت باشه اینطوری در مورد من گوه می خوری فهمیدی؟فعلا که رفیقات هم به چپشون نیست و نمیان دنبالت و از اتاق رفتم بیرون
#اکیپ_سلاطین
نیکا:بچه ها واقعا می خواین باهاشون مقابله کنید؟
رضا:خب عزیز من می خوای همینطور بشینیم و منتظر بشیم اونا رو بکشن؟ما که اسلحه داریم باید باهاشون رو برو بشیم
متین:پس باید نقشه بکشیم کی می تونه طراحی کنه؟
امیر انکا:من می تونم ببینید مثلاً من و آتوسا می تونیم هواسشون رو پرت کنیم و بادیگارد هارو به سمت در عمارت بکشونیم که رامین ترتیب تله هارو میده و رضا و پانیذ و محراب میرن باهاشون مبارزه کنن و نیکا هم میره رکسانا و ارسلان و دیانا رو نجات میده که رامین از اون پشت توی پنجره اتاق تناب میندازه که شما رد بشید و منو آتوسا هم میایم به محراب و رضا و پانیذ ملحق میشیم و نیکا و رامین و دیانا و ارسلان هم بچه رو از اونجا خارج می کنن
بچه ها:اوکی
خب خب این پارت رو کم گذاشتم که پارت بعد خفن و جنجالی باشه
مناظر باشید کیوتام و حمایت کنید ❣️🩹
بچه ها اصلا حمایت نمی کنید ولی من با اینکه امتحان دارم سعی می کنم پارت بذارم پس لطفا حمایت کنید برای پارت های بعد...
برای پارت بعد ۲۰ لایک و ۳ تا کامنت
۶.۷k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.