p19
P19
پایان فلش بک
ا/ت:سریع به پشتم برگشتم .پشماممم تهیونگه غرق تو خون . صداش کردم:تهیونگا
تهیونگ:صداش آشنا بود به زور چشمام و باز کردم .ا/ت بود ،خندم گرفته بود که نتونستم بشناسمش .
ا/ت:تهیونگ حالت خوبه؟ خیلی درد داری؟
ته:نه اصلا درد ندارم محض خنده دارم ادا در میارم😐
ا/ت:مسخره بازی در نیار (زیر بقلش رو گرفتم و بلندش کرد به دیوار تکیه اش دادمو موهای پریشونش رو از توی صورتش کنار زدم با چشمای بی جون و نیمه بازش نگام کرد و گفت)
تهیونگ:چیکار کردی؟ نامجون چطوره کجاست؟
ا/ت:خوبه فقط یکم زخمی شده .
تهیونگ:الان کجا است ؟
ا/ت:تو حیات پشتی عمارته جاش امنه نگران نباش .
تهیونگ:خوبه برا چی اومدی اینجا ؟
ا/ت:اومدم کمک های اولیه ببرمو یه راهی پیدا کنم از عمارت بریم بیرون .ناموجون گفت باید منتظر نیروی پشتیبانی باشیم گفت به زودی میرسن
تهیونگ:نمیان .راه خروجی ام نیست گیر افتادیم و همه چی تمومه.
ا/ت:منظورت چیه که نمیان ؟مگه میشه
تهیونگ:هیون از شرایط سو استفاده کرده و شورش کرده میخاد جای رئیس بزرگ رو بگیره و جلوی اومدن نیرو های ویژه رو گرفته .همه چی تمومه.راه خروجی نیست.
ا/ت:پیداش میکنیم اصلا میسازیمش میشهههه.
تهیونگ:(با سرفه های خونی)قبول کن تمومه.
ویو ا/ت:
ا/ت:با دیدن سرفه هاش ترسیدم دستمو گذاشتم رو شونش و گفتم منتظر باش برمیگردم و به سمت بالا رفتم حواسمو تماما داده بودم به پلیسا قایمکی ازشون رد شدم تعدادشون کم بود و در این عین شنیدم که داشتن گزارش میدادن گفتن رئیسبزرگ فرار کرده اونا نمیدونستن نامجون هنوز توی عمارته این خیلی خوب بود ناگهانی چشمم به فیک یکی از نگهبانا افتاد که قرار بود فردا بره مرخصی میخاست بره کوه و کلی وسیله غذا و چیز میز جمع کرده بود اما الان .الان دیگه مرده بود کیفش رو برداشتم و دوباره سمت انبار مشروب رفتم
از اینجا به بعد شرطیه
۳۰ تا لایک و ۵۰ تا کامنت .
پایان فلش بک
ا/ت:سریع به پشتم برگشتم .پشماممم تهیونگه غرق تو خون . صداش کردم:تهیونگا
تهیونگ:صداش آشنا بود به زور چشمام و باز کردم .ا/ت بود ،خندم گرفته بود که نتونستم بشناسمش .
ا/ت:تهیونگ حالت خوبه؟ خیلی درد داری؟
ته:نه اصلا درد ندارم محض خنده دارم ادا در میارم😐
ا/ت:مسخره بازی در نیار (زیر بقلش رو گرفتم و بلندش کرد به دیوار تکیه اش دادمو موهای پریشونش رو از توی صورتش کنار زدم با چشمای بی جون و نیمه بازش نگام کرد و گفت)
تهیونگ:چیکار کردی؟ نامجون چطوره کجاست؟
ا/ت:خوبه فقط یکم زخمی شده .
تهیونگ:الان کجا است ؟
ا/ت:تو حیات پشتی عمارته جاش امنه نگران نباش .
تهیونگ:خوبه برا چی اومدی اینجا ؟
ا/ت:اومدم کمک های اولیه ببرمو یه راهی پیدا کنم از عمارت بریم بیرون .ناموجون گفت باید منتظر نیروی پشتیبانی باشیم گفت به زودی میرسن
تهیونگ:نمیان .راه خروجی ام نیست گیر افتادیم و همه چی تمومه.
ا/ت:منظورت چیه که نمیان ؟مگه میشه
تهیونگ:هیون از شرایط سو استفاده کرده و شورش کرده میخاد جای رئیس بزرگ رو بگیره و جلوی اومدن نیرو های ویژه رو گرفته .همه چی تمومه.راه خروجی نیست.
ا/ت:پیداش میکنیم اصلا میسازیمش میشهههه.
تهیونگ:(با سرفه های خونی)قبول کن تمومه.
ویو ا/ت:
ا/ت:با دیدن سرفه هاش ترسیدم دستمو گذاشتم رو شونش و گفتم منتظر باش برمیگردم و به سمت بالا رفتم حواسمو تماما داده بودم به پلیسا قایمکی ازشون رد شدم تعدادشون کم بود و در این عین شنیدم که داشتن گزارش میدادن گفتن رئیسبزرگ فرار کرده اونا نمیدونستن نامجون هنوز توی عمارته این خیلی خوب بود ناگهانی چشمم به فیک یکی از نگهبانا افتاد که قرار بود فردا بره مرخصی میخاست بره کوه و کلی وسیله غذا و چیز میز جمع کرده بود اما الان .الان دیگه مرده بود کیفش رو برداشتم و دوباره سمت انبار مشروب رفتم
از اینجا به بعد شرطیه
۳۰ تا لایک و ۵۰ تا کامنت .
۶.۲k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.