رمان : داداشی
رمان : داداشی
پارت ۱۳
۱ ماه بعد
دیانا : ارسلان و پانیز طلاق گرفتن و امشب شب هیجان انگیزی بود ( منحرفان عزیز #منحرفنباشید ) امشب قرار بود که برم پارتییییییییی هورااااااااااااااا با نیکا گفته بودم که نیکا رفیق صمیمیمه زنگیدم بهش
نیکا : جانم عشقم
دیانا : سلام عشقم
نیکا : چطوری
دیانا : قربونت
نیکا : چخبراااا
دیانا : سلامتیا
۲ ساعت بعد ***********
نیکا : خب امشب میبینمت کاری نداری فداتشم
دیانا : نه قربونت بشم میبینمت
نیکا : باش خوشگلم باش
دیانا : بای قشنگم
خلاصه بعد از کلی حرف زدن با نیکا راجب امشب تلفونو قطع کردم
نیکا : خلاصه بعد از کلی حرف زدن با دیانا راجب امشب تلفونو قطع کردم
پارت ۱۳
۱ ماه بعد
دیانا : ارسلان و پانیز طلاق گرفتن و امشب شب هیجان انگیزی بود ( منحرفان عزیز #منحرفنباشید ) امشب قرار بود که برم پارتییییییییی هورااااااااااااااا با نیکا گفته بودم که نیکا رفیق صمیمیمه زنگیدم بهش
نیکا : جانم عشقم
دیانا : سلام عشقم
نیکا : چطوری
دیانا : قربونت
نیکا : چخبراااا
دیانا : سلامتیا
۲ ساعت بعد ***********
نیکا : خب امشب میبینمت کاری نداری فداتشم
دیانا : نه قربونت بشم میبینمت
نیکا : باش خوشگلم باش
دیانا : بای قشنگم
خلاصه بعد از کلی حرف زدن با نیکا راجب امشب تلفونو قطع کردم
نیکا : خلاصه بعد از کلی حرف زدن با دیانا راجب امشب تلفونو قطع کردم
۶.۲k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.