پارت 1
《با اون تونستم》
《پارت ۱》
[علامت تهیونگ+]
[علامت ا.ت-]
[علامت شخصیت فرعی&]
"ویو ا.ت"
مثل هر صبح دیگه ای راس ساعت بیدار شدم تا به شرکت برم.همون شرکتی که چند ماه پیش مجبور شدم به خاطر مشکلات پیش اومده بدم زیر مجموعه کار های بابا...
بیخیال همه چی و آماده شدم رفتم صبحونه خوردم.
*تلفن ا.ت زنگ میخوره*
[جانگ سوک(زیردست پدر ا.ت که با ا.ت رابطه دوستی عالی دارن) &]
&الو سلام،بیدار شدی؟
-سلااام جانگ.ارع بیدارم؛چیزی شده؟
&جلو درم،بیا پایین.
-دوباره اومدی؟کلا یه هفته برگشتیا
&بیا راجبش حرف میزنیم.
کیفم رو برداشتم و رفتم پایین جانگ جلو در عمارت بود و منم رفتم سوار ماشین شدم.(ا.ت از نظر مالی خیلی اوکیه!)
-سلااا بچه پرو چیشده دوباره برگشتی؟
&سلام تنبل،تو راه توضیح میدم.
[[حرکت کردیم]]
-خب بگو ببینم چیشده که انقدر زود برگشتی؟
&اومدم برگردونمت
-چرا؟
&راستش پدرت
-خب؟
&ظاهرا می خواد بازنشسته شه
-خب؟
&نفهمیدی😂؟الان تو تنها بچشی.خب تو وارثش میشی دیگه
-هان؟شوخیت گرفته..من هیجا نمیام
&ولی ا.ت پدرت..[پریدم وسط حرفش]
-گفتم که..برگرد و بهش بگو که نمیام و این رو قبول نمیکنم.
&خب دختر یه کاری کن..خودت برگرد و بهش بگو
-نه
&ا.ت یکم منطقی باش.لازمه که برگردی.لاقل به خاطر من
-عاح...راجبش فکر میکنم
بچه ها تو کامنتا بهم نظرتونو بگین💟🖇😇
سعی میکنم تو ایام هفته هم فعال باشم ولی بیشتر روزای تعطیل فعالیت میکنم
《پارت ۱》
[علامت تهیونگ+]
[علامت ا.ت-]
[علامت شخصیت فرعی&]
"ویو ا.ت"
مثل هر صبح دیگه ای راس ساعت بیدار شدم تا به شرکت برم.همون شرکتی که چند ماه پیش مجبور شدم به خاطر مشکلات پیش اومده بدم زیر مجموعه کار های بابا...
بیخیال همه چی و آماده شدم رفتم صبحونه خوردم.
*تلفن ا.ت زنگ میخوره*
[جانگ سوک(زیردست پدر ا.ت که با ا.ت رابطه دوستی عالی دارن) &]
&الو سلام،بیدار شدی؟
-سلااام جانگ.ارع بیدارم؛چیزی شده؟
&جلو درم،بیا پایین.
-دوباره اومدی؟کلا یه هفته برگشتیا
&بیا راجبش حرف میزنیم.
کیفم رو برداشتم و رفتم پایین جانگ جلو در عمارت بود و منم رفتم سوار ماشین شدم.(ا.ت از نظر مالی خیلی اوکیه!)
-سلااا بچه پرو چیشده دوباره برگشتی؟
&سلام تنبل،تو راه توضیح میدم.
[[حرکت کردیم]]
-خب بگو ببینم چیشده که انقدر زود برگشتی؟
&اومدم برگردونمت
-چرا؟
&راستش پدرت
-خب؟
&ظاهرا می خواد بازنشسته شه
-خب؟
&نفهمیدی😂؟الان تو تنها بچشی.خب تو وارثش میشی دیگه
-هان؟شوخیت گرفته..من هیجا نمیام
&ولی ا.ت پدرت..[پریدم وسط حرفش]
-گفتم که..برگرد و بهش بگو که نمیام و این رو قبول نمیکنم.
&خب دختر یه کاری کن..خودت برگرد و بهش بگو
-نه
&ا.ت یکم منطقی باش.لازمه که برگردی.لاقل به خاطر من
-عاح...راجبش فکر میکنم
بچه ها تو کامنتا بهم نظرتونو بگین💟🖇😇
سعی میکنم تو ایام هفته هم فعال باشم ولی بیشتر روزای تعطیل فعالیت میکنم
۳.۷k
۲۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.