(تیمار عاشق )
P7
***توی راه برگشت به تيمارستان داشتم به جیمین فک میکردم که یادم به حرف صبحش افتاد که بهم گفت : از من اسمی نبر
**منظورش چی بود .....که اون پسر با پالتوی مشکیش اومد توی ذهنم که میخواست بدونه جیمین تو کدوم تيمارستان هاس ***
***اون دوتا بهم چه ربطی داشتن **
که رسیدم به تيمارستان......به سمت پارکینگش رفتم و ماشین رو پارک کردم ***
که توی راه به قیافه ی آشنایی برخوردم .....اون همون دکتره بود که قرار بود امروز دکتره جیمین باشه .......قیافه اش کلافه و خسته و همینطور نگران بود ****
ات: شما حالتون خوبه؟؟
؟؟:خوبم .....ببینم تو اصلا انسانی ؟؟؟.....چند وقته دکتره این روانی ؟؟؟
ات: نزدیک .....یه هفته
؟؟:یارو به چیزی فراتر تيمارستان نیاز داره ....میدونی همین چند ثانیه پیش بردنش بیمارستان میونگ(نمیدونم اصلا چیه🤣)...
ات: ها؟؟؟.....بیمارستان ....اوف ....شوخیت گرفته؟؟؟
؟؟: باور....نمیکنی ....میتونی بری بپرسی ...رگ دستشو با دندون ***پا***ره کرد ....رو تختشم الان بری ببینی پر ****خو****نه
***نمیدونم چرا یهمو احساس کردم کل بدنم یهو سرد شده ....انگار آب یخ روم خالی کردن***
***سریع رفتم سوار ماشین شدم و به طرف بیمارستان رفتم ***
***توی راه فکر و خیالم هزار جا میرفت ***
***توی راه برگشت به تيمارستان داشتم به جیمین فک میکردم که یادم به حرف صبحش افتاد که بهم گفت : از من اسمی نبر
**منظورش چی بود .....که اون پسر با پالتوی مشکیش اومد توی ذهنم که میخواست بدونه جیمین تو کدوم تيمارستان هاس ***
***اون دوتا بهم چه ربطی داشتن **
که رسیدم به تيمارستان......به سمت پارکینگش رفتم و ماشین رو پارک کردم ***
که توی راه به قیافه ی آشنایی برخوردم .....اون همون دکتره بود که قرار بود امروز دکتره جیمین باشه .......قیافه اش کلافه و خسته و همینطور نگران بود ****
ات: شما حالتون خوبه؟؟
؟؟:خوبم .....ببینم تو اصلا انسانی ؟؟؟.....چند وقته دکتره این روانی ؟؟؟
ات: نزدیک .....یه هفته
؟؟:یارو به چیزی فراتر تيمارستان نیاز داره ....میدونی همین چند ثانیه پیش بردنش بیمارستان میونگ(نمیدونم اصلا چیه🤣)...
ات: ها؟؟؟.....بیمارستان ....اوف ....شوخیت گرفته؟؟؟
؟؟: باور....نمیکنی ....میتونی بری بپرسی ...رگ دستشو با دندون ***پا***ره کرد ....رو تختشم الان بری ببینی پر ****خو****نه
***نمیدونم چرا یهمو احساس کردم کل بدنم یهو سرد شده ....انگار آب یخ روم خالی کردن***
***سریع رفتم سوار ماشین شدم و به طرف بیمارستان رفتم ***
***توی راه فکر و خیالم هزار جا میرفت ***
۱۲.۳k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.