مافیای جذاب من
پارت ۲۳
از زبان کوک
نامجون: این شخصی که ما دنبالشیم به نام ات هست و فامیلیش ووکه خیلی قرمزی داره پوستش روشنه موهاش و چشاشم مشکیه این شخص قد ۱۷۲
جون : نامجون چیز های که الان به من گفت تو تبلتم سرچ کردم و واسم بالا و ایشون یه پدر قماربازی دارد که تازه ازدواج کرده و یک پسر داره به نام کای و ایشون مادر سال ۳۸۳ و ایشون ۱۹ سالشه و برادر داره و اسمش کای
کوک: چیزایی که پدر ا/ت ازدواج کرد و اینا مادر سال ۱۳۸۳ فوت کرده یا نه الان تنها چیزی که واسم مهمه اینه که ا /ت الان کجاست
جون: نوشته که خانم ووک دیشب پرواز داشته به پاریس و موتور سیکلت رو داده به لاندی گرفت و وقتی رسید پاریس موتور گرفت و رفت هتل روکو
کوک: حالا که میدونیم ات کوش �تونیم بریم دنبالش و از پاریس پیداش کنیم و باهاش صحبت کنیم
نامجون : این کارو نکنیم بهتره به خاطر اینکه با علایق خودش رفته است این کشور
کوک: به خاطر ما نرفت از سئول به خاطر جنی رفت که جنی روش تفنگ کشید ۱۰۰% نمیرفت
ته: همین الان به تلفنم زنگ زدن که آقای روکا بهم زنگ زدم و گفتند الماسها و نقرههاتونو میخوایم به قیمت یک میلیون
کوک: من الماسها و نقرههامو بهتون ۸۰ میلیون میدم نه یک میلیون
ته: آقای روکا زنگ میزنه هی میخوای باهاشون صحبت کن کوک
کوک: اوکی
کوک: سلام آقای روکا به یک میلیون. ۸۰ میلیون کامل میخوام کامل میخوام
آقای روکا : ۸۰ میلیون اوکیه من ۶ سال بعد میرم پاریس همدیگرو ببینیم چون من الان آمریکام و ۶ سال بعد پاسپورتم به دستم میرسه
کوک: ۶ سال بعد میبینمتون و یک سوال دیگه شما پاسپورتتون زود تر ملاقات کنم میتونم
آقای روکا: میتونم شما رو زودتر ملاقات کنم
کوک: اوکی خدافظ
روکا: خدافظ
گوشیو و رفتم توی خونه رفتم تو اتاق و درو بستم
از زبان ته درو بست و هیچ حرفی نزن صدای شکستن لیوان شیشه و دود از اتاق بیرون اومد بیرون دیدم و شنیدم
از زبان کوک
نامجون: این شخصی که ما دنبالشیم به نام ات هست و فامیلیش ووکه خیلی قرمزی داره پوستش روشنه موهاش و چشاشم مشکیه این شخص قد ۱۷۲
جون : نامجون چیز های که الان به من گفت تو تبلتم سرچ کردم و واسم بالا و ایشون یه پدر قماربازی دارد که تازه ازدواج کرده و یک پسر داره به نام کای و ایشون مادر سال ۳۸۳ و ایشون ۱۹ سالشه و برادر داره و اسمش کای
کوک: چیزایی که پدر ا/ت ازدواج کرد و اینا مادر سال ۱۳۸۳ فوت کرده یا نه الان تنها چیزی که واسم مهمه اینه که ا /ت الان کجاست
جون: نوشته که خانم ووک دیشب پرواز داشته به پاریس و موتور سیکلت رو داده به لاندی گرفت و وقتی رسید پاریس موتور گرفت و رفت هتل روکو
کوک: حالا که میدونیم ات کوش �تونیم بریم دنبالش و از پاریس پیداش کنیم و باهاش صحبت کنیم
نامجون : این کارو نکنیم بهتره به خاطر اینکه با علایق خودش رفته است این کشور
کوک: به خاطر ما نرفت از سئول به خاطر جنی رفت که جنی روش تفنگ کشید ۱۰۰% نمیرفت
ته: همین الان به تلفنم زنگ زدن که آقای روکا بهم زنگ زدم و گفتند الماسها و نقرههاتونو میخوایم به قیمت یک میلیون
کوک: من الماسها و نقرههامو بهتون ۸۰ میلیون میدم نه یک میلیون
ته: آقای روکا زنگ میزنه هی میخوای باهاشون صحبت کن کوک
کوک: اوکی
کوک: سلام آقای روکا به یک میلیون. ۸۰ میلیون کامل میخوام کامل میخوام
آقای روکا : ۸۰ میلیون اوکیه من ۶ سال بعد میرم پاریس همدیگرو ببینیم چون من الان آمریکام و ۶ سال بعد پاسپورتم به دستم میرسه
کوک: ۶ سال بعد میبینمتون و یک سوال دیگه شما پاسپورتتون زود تر ملاقات کنم میتونم
آقای روکا: میتونم شما رو زودتر ملاقات کنم
کوک: اوکی خدافظ
روکا: خدافظ
گوشیو و رفتم توی خونه رفتم تو اتاق و درو بستم
از زبان ته درو بست و هیچ حرفی نزن صدای شکستن لیوان شیشه و دود از اتاق بیرون اومد بیرون دیدم و شنیدم
۴.۹k
۰۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.