پدرخوانده پارت 30
"و راجب بودجه"
سرش رو سمت تهیونگ چرخوند "با بودجه کنار میایم دیگه نه؟"
این بود قصد لارا یه پروژه سنگین و جیب خالی کن بدون یه دلار سود برای تهیونگ و شرکتش.. تهیونگ سر تکون داد و نگاه بدی حواله لارا کرد لارا هم خندید و روبه گارسون گفت "غذا رو همراه سراشپز بیارین میخام معرفیش کنم" گارسون سر تکون داد و دور شد لارا روبه تهیونگ "امیدوارم به غذای دریایی حساسیت نداشته باشید اقای کیم" تهیونگ سرش رو به علامت منفی تکون داد و لارا فهمید که این عادت کانیا در برابر غریبه ها از کجا نشعت میگیره. پدرخونده عزیزش اینطوری تربیتش کرده بود کم حرف و دیر جوش.. گارسون ها شروع به چیدن میز کردن. تهیونگ میتونست بفهمه این تزئنات و این غذا و بوی مست کننده درواقع هنر دست کیه لارا روبه گارسون "سراشپز چرا نیومد؟" گارسون "گفتن بعد از شام میان الان تایم استراحت و مدیتیشن خودشون هست" لارا حرف گارسون رو قطع کرد و خندید تهیونگ یه لبخند تمسخر امیزی به لارا زد. لارا به گارسون دستور داد دور وایسه تهیونگ دوباره تو گلو خندید و نگاه تمسخر امیزی حواله لارا کرد کانیا هرجا که بود حکم رانی میمرد! چه به عنوان کیم کانیا چه به عنوان فرزند کیم تهیونگ چه به عنوان کیم کانیا سراشپز ساده. همه شروع به غذا خوردن کرند اما تهیونگ بی حرکت بود این خیلی عقده ای بازی بود نه؟ اما انقدری از کانیا ناراحت بود که به غذاش لب نزنه. تقریبا اواسط غذا بود که کانیا دروباز کرد وارد شد صدای قدم هاش سکوت رو شکست تهیونگ نگاه کلیی به دختر نازنینش انداخت پوستش رنگ پریده بودوزن از دست داده بود چشماش برق نمیزد تو لباس مشکی سر آشپز خیلی جذاب بود تهیونگ سرش رو فورا پایین انداخت کانیا جلو با دیدن مهمونای لارا چشماش گرد شد! تهیونگ اینجا بود
لارا با لبخند گفت "بهترین سرآشپز سال. معرفی میکنم کیم تهیونگ ایشون امشب غذارو تدارک دیده بودن" نامجون نگاهی به تهیونگ که به ظرف خالی مقابلش زل زده و کانیا که تمام اعضای بدنش چشم شده بود و به تهیونگ خیره نگاه میکنه • لبخندی زد "خانم کیم غذا عالی بود خیلی ممنون" بقیه اعضای تیم لبخند زدن و تشکر کردن. نگاه کانیا به قاشق چنگال و چاپستیک تمیز تهیونگ افتاد "نوش جان ولی انگار یه نفر اینجا قذارو نپسندیدن. مشکل غذا چیه اقای کیم" تهیونگ با چشاش به کانیا فهموند که نمیخاد باش حرف بزنه. "نامجون قرار داد چک کن که بریم دیره" عملا کانیارو نادیده گرفته بود. جونگ کوک پاشد رفت سمت مانیا دستاشو گرفت"واقعا خسته نباشی همه چب عالی بود " تهیونگ با دیدن این سخنه دندوناشو فشرد و پاشد
"ما دیگه رفق زحمت میکنیم" شب خوش.
سرش رو سمت تهیونگ چرخوند "با بودجه کنار میایم دیگه نه؟"
این بود قصد لارا یه پروژه سنگین و جیب خالی کن بدون یه دلار سود برای تهیونگ و شرکتش.. تهیونگ سر تکون داد و نگاه بدی حواله لارا کرد لارا هم خندید و روبه گارسون گفت "غذا رو همراه سراشپز بیارین میخام معرفیش کنم" گارسون سر تکون داد و دور شد لارا روبه تهیونگ "امیدوارم به غذای دریایی حساسیت نداشته باشید اقای کیم" تهیونگ سرش رو به علامت منفی تکون داد و لارا فهمید که این عادت کانیا در برابر غریبه ها از کجا نشعت میگیره. پدرخونده عزیزش اینطوری تربیتش کرده بود کم حرف و دیر جوش.. گارسون ها شروع به چیدن میز کردن. تهیونگ میتونست بفهمه این تزئنات و این غذا و بوی مست کننده درواقع هنر دست کیه لارا روبه گارسون "سراشپز چرا نیومد؟" گارسون "گفتن بعد از شام میان الان تایم استراحت و مدیتیشن خودشون هست" لارا حرف گارسون رو قطع کرد و خندید تهیونگ یه لبخند تمسخر امیزی به لارا زد. لارا به گارسون دستور داد دور وایسه تهیونگ دوباره تو گلو خندید و نگاه تمسخر امیزی حواله لارا کرد کانیا هرجا که بود حکم رانی میمرد! چه به عنوان کیم کانیا چه به عنوان فرزند کیم تهیونگ چه به عنوان کیم کانیا سراشپز ساده. همه شروع به غذا خوردن کرند اما تهیونگ بی حرکت بود این خیلی عقده ای بازی بود نه؟ اما انقدری از کانیا ناراحت بود که به غذاش لب نزنه. تقریبا اواسط غذا بود که کانیا دروباز کرد وارد شد صدای قدم هاش سکوت رو شکست تهیونگ نگاه کلیی به دختر نازنینش انداخت پوستش رنگ پریده بودوزن از دست داده بود چشماش برق نمیزد تو لباس مشکی سر آشپز خیلی جذاب بود تهیونگ سرش رو فورا پایین انداخت کانیا جلو با دیدن مهمونای لارا چشماش گرد شد! تهیونگ اینجا بود
لارا با لبخند گفت "بهترین سرآشپز سال. معرفی میکنم کیم تهیونگ ایشون امشب غذارو تدارک دیده بودن" نامجون نگاهی به تهیونگ که به ظرف خالی مقابلش زل زده و کانیا که تمام اعضای بدنش چشم شده بود و به تهیونگ خیره نگاه میکنه • لبخندی زد "خانم کیم غذا عالی بود خیلی ممنون" بقیه اعضای تیم لبخند زدن و تشکر کردن. نگاه کانیا به قاشق چنگال و چاپستیک تمیز تهیونگ افتاد "نوش جان ولی انگار یه نفر اینجا قذارو نپسندیدن. مشکل غذا چیه اقای کیم" تهیونگ با چشاش به کانیا فهموند که نمیخاد باش حرف بزنه. "نامجون قرار داد چک کن که بریم دیره" عملا کانیارو نادیده گرفته بود. جونگ کوک پاشد رفت سمت مانیا دستاشو گرفت"واقعا خسته نباشی همه چب عالی بود " تهیونگ با دیدن این سخنه دندوناشو فشرد و پاشد
"ما دیگه رفق زحمت میکنیم" شب خوش.
۹.۱k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.