مافیای جذاب من
مافیای جذاب من
port4
__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__
(بچه ها ببینین این شهر بازی که اینا میخوان برن خیلی دوره و باید از یک جاده تاریک و خلوت رد بشن که این جاده از وست یک جنگل عبور میکنه و الان توی اون جاده هستند)
م ات: دخترم چون ممکنه دیر برسیم من کادوی تولدتو زود تر میدم بهت... بیا بگیرش
ات: وای مامان این چقدر خوشگله.... ولی چرا اینو به من میدی اخه این برای بچه ها نیس؟
م ات: 😂😂درسته! ولی بعدا دلیلشو میفهمی
ات: باشه😅😅
ات: بابا ساعت 11:۵۹ دقیقه ش...
ویو ات
داشتم به بابام میگفتم که ساعت ۱۱:۵۹ دقیق شد و الان زمان تولدم میشه که یهو با یه ماشین تصادف کردیم و یه لحظه فکر کردم که زندگیم دیگه تموم شده و باور نمیکردم که چرا دقیقا ساعت ۱۲،زمان تولدم باید این اتفاق می افتاد؟؟
یه لحظه تمام خاطرت زندگیم از جلوی چشمم رد شد و بعد سیاهی
دوباره ویو ات
چشمام رو باز کردم و دیدم هنوز همونجاییم. ماشینمون چپ شده و همه زخمی و بیهوشن...
با بدبختی خودمو از ماشین بیرون کشیدم... پای چپمو نمیتونستم حرکت بدم...رفتم که جیمین و از ماشین بیرون بکشم چون میدونستم دیر یا زود ماشین منفجر میشه و با وجود اینکه خیلی درد داشتم جیمین و از ماشین کشیدم بیرون و از ماشین دورش کردم... جاده خیلی تاریک بود و فقط با نور چراق ماشین میشد یکمی از اطراف رو دید... رفتم و مامانمو صدا زدم اما بیدار نشد و من با وجود درد شدیدم و پام که فکر کنم شکسته نمیتونستم مامانمو بگشم بیرون بابام رو هم صدا زدم اما بیدار نشد انقدر درد داشتم که حتی نمیتونستم گریه کنم!! رفتم و دنبال گوشیم گشتم ولی نبود برای همین رفتم تا گوشی مامانمو از توی کیفش بردارم ولی هیچی دیده نمیشد برای همین کیف مامانمو برداشتم و رفتم جلوی چراق های ماشین و دنبال گوشیش گشتم و پیداش کردم!! بعد با گوشیش به اورزانس زنگ زدم اما آدرس اینجا رو نمیدونستم برای همین به اونا گفتم از روی گوشی مامانم مکان مارو ردیابی کنن و موفق هم شدن
بعد رفتم جای جیمین و صداش زدم
جیمین... جیمین... جیمین بیدار شو
نمیدونستم باید چیکار کنم جیمین هم بیدار نمیشد تا کمکم کنه تا مامان و بابا رو بیارم بیرون برای همین خودم دست به کار شدم و رفتم پیش مامانم ولی هر کار کردم نتونستم بکشمش بیرون صدای ماشین آمبولانس و شنیدم اونا بدو بدو اومدن سمت من و منو از ماشین دور کردن
ات: مامان و بابامو بیارید بیرونننن
...: خانوم از ماشین دور شید الان منفجر میشه
بوممممممم
ویو ات
ماشین منفجر شد!!
port4
__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__☆__
(بچه ها ببینین این شهر بازی که اینا میخوان برن خیلی دوره و باید از یک جاده تاریک و خلوت رد بشن که این جاده از وست یک جنگل عبور میکنه و الان توی اون جاده هستند)
م ات: دخترم چون ممکنه دیر برسیم من کادوی تولدتو زود تر میدم بهت... بیا بگیرش
ات: وای مامان این چقدر خوشگله.... ولی چرا اینو به من میدی اخه این برای بچه ها نیس؟
م ات: 😂😂درسته! ولی بعدا دلیلشو میفهمی
ات: باشه😅😅
ات: بابا ساعت 11:۵۹ دقیقه ش...
ویو ات
داشتم به بابام میگفتم که ساعت ۱۱:۵۹ دقیق شد و الان زمان تولدم میشه که یهو با یه ماشین تصادف کردیم و یه لحظه فکر کردم که زندگیم دیگه تموم شده و باور نمیکردم که چرا دقیقا ساعت ۱۲،زمان تولدم باید این اتفاق می افتاد؟؟
یه لحظه تمام خاطرت زندگیم از جلوی چشمم رد شد و بعد سیاهی
دوباره ویو ات
چشمام رو باز کردم و دیدم هنوز همونجاییم. ماشینمون چپ شده و همه زخمی و بیهوشن...
با بدبختی خودمو از ماشین بیرون کشیدم... پای چپمو نمیتونستم حرکت بدم...رفتم که جیمین و از ماشین بیرون بکشم چون میدونستم دیر یا زود ماشین منفجر میشه و با وجود اینکه خیلی درد داشتم جیمین و از ماشین کشیدم بیرون و از ماشین دورش کردم... جاده خیلی تاریک بود و فقط با نور چراق ماشین میشد یکمی از اطراف رو دید... رفتم و مامانمو صدا زدم اما بیدار نشد و من با وجود درد شدیدم و پام که فکر کنم شکسته نمیتونستم مامانمو بگشم بیرون بابام رو هم صدا زدم اما بیدار نشد انقدر درد داشتم که حتی نمیتونستم گریه کنم!! رفتم و دنبال گوشیم گشتم ولی نبود برای همین رفتم تا گوشی مامانمو از توی کیفش بردارم ولی هیچی دیده نمیشد برای همین کیف مامانمو برداشتم و رفتم جلوی چراق های ماشین و دنبال گوشیش گشتم و پیداش کردم!! بعد با گوشیش به اورزانس زنگ زدم اما آدرس اینجا رو نمیدونستم برای همین به اونا گفتم از روی گوشی مامانم مکان مارو ردیابی کنن و موفق هم شدن
بعد رفتم جای جیمین و صداش زدم
جیمین... جیمین... جیمین بیدار شو
نمیدونستم باید چیکار کنم جیمین هم بیدار نمیشد تا کمکم کنه تا مامان و بابا رو بیارم بیرون برای همین خودم دست به کار شدم و رفتم پیش مامانم ولی هر کار کردم نتونستم بکشمش بیرون صدای ماشین آمبولانس و شنیدم اونا بدو بدو اومدن سمت من و منو از ماشین دور کردن
ات: مامان و بابامو بیارید بیرونننن
...: خانوم از ماشین دور شید الان منفجر میشه
بوممممممم
ویو ات
ماشین منفجر شد!!
۳.۸k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.