★چند پارتی★

★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 4
جین: اها خوبه پس سریع غذا رو درست کنید تا خانم یوری لباسشون رو بپوشن
سنآ: او حتماً

۱۰ دقیقه بعد

یوری: اوه بلاخره تمام شد
سنآ: عای...
یوری: چی شد سنآ؟
سنآ: کمر درد گرفتم
یوری: برو استراحت کن
سنآ: خیله خب باشه
یوری: افرین
جونگکوک: یوری سریع اماده شو
یوری: باشه
رفتم تو اتاق یه لباس دیدم که جونگکوک گذاشته بود روی تخت خیلی قشنگ بود، لباسمو عوض کردم که جین در زد و گفت👇🏻
جین: خانم یوری اماده اید
یوری: الان میام
جونگکوک: جین هنوز نیومد
جین: هنوز نه
جونگکوک: پس کی میاد
سنآ: سلام یوری هنوز اماده نشد
جونگکوک _ جین: نه
سنآ: ای بابا بزارید برم ببینم چه کار میکنه
جونگکوک _ جین: اوکی
سنآ:(تق تق)
یوری: کیه؟
سنآ: منم سنآ
یوری: بیا تو
سنآ: سلام وای تو چقدر خوشگل شدیییی 😍
یوری: ممنون
سنآ: چرا نمیای
یوری: استرس دارم
سنآ: استرس نداشته باش بیا بریم
یوری: خیله خب باشه
سنآ:خیله خب یوری اومد
جین: اها بلاخ....
یوری: چی شد
جین: خیلی قشنگ شدید
یوری: ممنون شما هم خوشتیپ شدید
جین: ممنون
سنآ: جونگکوکااااااااااااااااا بیا یوری اومده(داد)
جونگکوک: بلاخ....(مثل سگ بهم نگاه میکرد)
یوری:(یه ذره استرس داره)
جونگکوک: خیلی خوشگل شدی 😍
یوری: م...مم...ممنون
چشم تو چشم شدیم که جونگکوک نزدیک بود دستمو بگیره که جین گفت👇🏻
جین: خیله خب بریم پایین
جونگکوک _ یوری _ سنآ: اوکی

★پارت بعدی رو میزارم شرط ۹ لایک ★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس