سولی : حالا که اینقدر باهم صمیمی هستیم میشه دوست بشیم
سولی : حالا که اینقدر باهم صمیمی هستیم میشه دوست بشیم
ا.ت: باشه پس الان دوستیم
سولی: آره دوستیم بیا بریم کلاسمون رو بهت نشون بدم
رفیتم کلاس رو بهم نشون داد که معلم اومد و بچه ها هم کم کم اومدن
معلم: بچه ها دانش آموز جدید داریم خودتو معرفی کن به بچه ها
ا.ت: من جانگ ا.ت هستم خوشبختم
همهی بچه ها: ما هم خوشبختیم
معلم : ا.ت برو کنار نامجون بشین
ا.ت : همونپسره نبود که باهاش بحث کردم آخه چرا باید اونجا بشینم ایشششش(تو ذهنش)
ا.ت: باشه
رفتم کنارش نشستم که یه پوزخند بهم زد
من براش چشم قره رفتم معلم شروع به درس دادن کرد که متوجه شدم همون پسره
داره بهم نگاه میکنه دلم میخواست جرش بدم
زنگ خورد گوشیم و از تو کیفم در آوردم که یهو
ا.ت: باشه پس الان دوستیم
سولی: آره دوستیم بیا بریم کلاسمون رو بهت نشون بدم
رفیتم کلاس رو بهم نشون داد که معلم اومد و بچه ها هم کم کم اومدن
معلم: بچه ها دانش آموز جدید داریم خودتو معرفی کن به بچه ها
ا.ت: من جانگ ا.ت هستم خوشبختم
همهی بچه ها: ما هم خوشبختیم
معلم : ا.ت برو کنار نامجون بشین
ا.ت : همونپسره نبود که باهاش بحث کردم آخه چرا باید اونجا بشینم ایشششش(تو ذهنش)
ا.ت: باشه
رفتم کنارش نشستم که یه پوزخند بهم زد
من براش چشم قره رفتم معلم شروع به درس دادن کرد که متوجه شدم همون پسره
داره بهم نگاه میکنه دلم میخواست جرش بدم
زنگ خورد گوشیم و از تو کیفم در آوردم که یهو
۶.۹k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.