(پارت۴۸)
از خونه بیرون اومدن...
تا ماشین چند قدمی راه بود.
جونگ کوک دست ا/ت رو گرفت تا ازش محافظت کنه.
جونگ کوک:وای دستت یخ کرده!سردته؟؟
ا/ت:نه..فقط یکم
به ماشین رسیدن جونگ کوک در رو برای ا/ت باز کرد و بعد هم خودش توی ماشین نشست.
جونگ کوک:باید زود برسونمت خیلی دیر شده حتما پدر و مادرت نگران میشن.
ا/ت:نه مشکلی نیست من بهشون خبر دادم!
جونگ کوک:خوبه!تمرینات چجوری پیش رفت؟؟
ا/ت:خیلی خوب بود شوگا واقعا یه نابقست!
جونگ کوک:(لبخند)
داشتن به خونه نزدیک میشدن که یکدفعه یه صدایی از پشت سر ا/ت اومد!
ا/ت جا خورد و برگشت تا پشت سرش رو نگاه کنه که دوتا چشم قهوه ای دید که بهش زل زده بودن!!
ا/ت جیغ زد و گفت:ا..و..ن..اون..پ..پشت..بو..بود...
جونگ کوک:نترس!چیزی نیست اون بمه!(سگ جونگ کوک)
ا/ت:جدییی؟؟؟سلامممم بمممم!!!
بعد خودش رو روی صندلی عقب ماشین انداخت!!
جونگ کوک:ام..اگه میدونستم انقد دوسش داری زودتر بهت نشونش میدادم(خنده با حالت تعجب)
به خونه رسیدن...
ا/ت:خداحافظ بم!
جونگ کوک:مراقب خودت باش ا/ا بازم میبینمت!
ا/ت:خيلی ازت ممنونم خداحافظ!
وارد خونه شد...
همه جا تاریک بود....
تا ماشین چند قدمی راه بود.
جونگ کوک دست ا/ت رو گرفت تا ازش محافظت کنه.
جونگ کوک:وای دستت یخ کرده!سردته؟؟
ا/ت:نه..فقط یکم
به ماشین رسیدن جونگ کوک در رو برای ا/ت باز کرد و بعد هم خودش توی ماشین نشست.
جونگ کوک:باید زود برسونمت خیلی دیر شده حتما پدر و مادرت نگران میشن.
ا/ت:نه مشکلی نیست من بهشون خبر دادم!
جونگ کوک:خوبه!تمرینات چجوری پیش رفت؟؟
ا/ت:خیلی خوب بود شوگا واقعا یه نابقست!
جونگ کوک:(لبخند)
داشتن به خونه نزدیک میشدن که یکدفعه یه صدایی از پشت سر ا/ت اومد!
ا/ت جا خورد و برگشت تا پشت سرش رو نگاه کنه که دوتا چشم قهوه ای دید که بهش زل زده بودن!!
ا/ت جیغ زد و گفت:ا..و..ن..اون..پ..پشت..بو..بود...
جونگ کوک:نترس!چیزی نیست اون بمه!(سگ جونگ کوک)
ا/ت:جدییی؟؟؟سلامممم بمممم!!!
بعد خودش رو روی صندلی عقب ماشین انداخت!!
جونگ کوک:ام..اگه میدونستم انقد دوسش داری زودتر بهت نشونش میدادم(خنده با حالت تعجب)
به خونه رسیدن...
ا/ت:خداحافظ بم!
جونگ کوک:مراقب خودت باش ا/ا بازم میبینمت!
ا/ت:خيلی ازت ممنونم خداحافظ!
وارد خونه شد...
همه جا تاریک بود....
۲۰.۶k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.