👆🏻اینو بزن بعد بخون قربونت♡
👆🏻اینو بزن بعد بخون قربونت♡
یه کامنتم بزار خوشحالم کن:)
#سناریودرخواستی
ادامه ی قبلی...
جیمین:
توی جمع دوستانه ای نشسته بودید
یکی از دوستات سیگار میکشید
جیمین به سیگارش خیره شده بود که یهو دوستت سیگارو به طرف جیمین گرفت
دوست ات: بیا یه امتحان بکن!
خواست سیگارو از دست دوستت بگیره که تو زودتر دست به کار شدی و سیگارو گرفتی و خاموشش کردی
به دوستت اخم کردی
ات: تا وقتی منو داره به این مزخرفات نیاز نداره
خم شد و در گوشت گفت:
جیمین: تو رو خدا ایندفعه تا دوماه نباشه...
ات: نه...نیست چون بیشتره...تا سه ماه باهات قهرم!
.......
تهیونگ:
از سرکار اومده بود و روی کاناپه نشسته بود
براش یه لیوان ابمیوه روی میز عسلی گذاشتی و خودت روی پاش نشستی
دستشو توی جیبش برد و پاکت سیگارو همراه با فندک دراورد و یه نخ روشن کرد
سیگارو از بین انگشتای کشیدش گرفتی و یه پک طولانی بهش زدی
بدون سر دادن دود لباشو بوسیدی و در همون حین دود از بین لباتون بیرون میزد
ات: این اخرین دود بود...دیگه حق نداری بکشی
تهیونگ: این حساب نیس...چرا اخرین دود باید انقدر شیرین باشه؟ من بازم میخوام
ات: باشه...ولی اونموقع دیگه من نیستم....یا من یا سیگار
تهیونگ: معلومه که تو.. ـ! شیرینی تو رو به تلخی سیگار ترجیه میدم
......
جونگکوک:
جدیدا زیاد سیگار میکشید جوری که حتی ازت سرد شده بود...
روی تاب توی حیاط نشسته بود و مثل همیشه اون ماسماسک تو دستش بود
رفتی و کنارش نشستی.
همونطور که با پاش تابو تکون میداد بهت خیره شد
کوکی: چیزی شده؟
ات: باید چیزی بشه که کنار دوسپسرم بشینم؟
کوکی: چی میخوای بگی؟ رک بگو
ات: منو ببشتر دوست داری یا سیگارو؟
کوکی: این چه سوال مسخره ایه
ات: جوابمو بده...
کمی تو فکر فرو رفت
کوکی: سیگارو...چون ارومم میکنه ولی تو بیشتر اعصابمو خرد میکنی.
ناراحت شدی، ولی نمیتونستی این اجازه رو بدی که زندگیشو به باد بده
سیگارو از دستاش بیرون کشیدی و پرتش کردی، تا برگشت چیزی بهت بگه محکم لباتو روی لبهاش کوبیدی
ات: بهت نشون میدم چطور بلدم ارومت کنم.
از کمرت گرفت و براید استایل بغلت کرد و....
(بقیشو خودتون میدونید🌚)
لایک کن فدات شم:))) ☆♡☆
یه کامنتم بزار خوشحالم کن:)
#سناریودرخواستی
ادامه ی قبلی...
جیمین:
توی جمع دوستانه ای نشسته بودید
یکی از دوستات سیگار میکشید
جیمین به سیگارش خیره شده بود که یهو دوستت سیگارو به طرف جیمین گرفت
دوست ات: بیا یه امتحان بکن!
خواست سیگارو از دست دوستت بگیره که تو زودتر دست به کار شدی و سیگارو گرفتی و خاموشش کردی
به دوستت اخم کردی
ات: تا وقتی منو داره به این مزخرفات نیاز نداره
خم شد و در گوشت گفت:
جیمین: تو رو خدا ایندفعه تا دوماه نباشه...
ات: نه...نیست چون بیشتره...تا سه ماه باهات قهرم!
.......
تهیونگ:
از سرکار اومده بود و روی کاناپه نشسته بود
براش یه لیوان ابمیوه روی میز عسلی گذاشتی و خودت روی پاش نشستی
دستشو توی جیبش برد و پاکت سیگارو همراه با فندک دراورد و یه نخ روشن کرد
سیگارو از بین انگشتای کشیدش گرفتی و یه پک طولانی بهش زدی
بدون سر دادن دود لباشو بوسیدی و در همون حین دود از بین لباتون بیرون میزد
ات: این اخرین دود بود...دیگه حق نداری بکشی
تهیونگ: این حساب نیس...چرا اخرین دود باید انقدر شیرین باشه؟ من بازم میخوام
ات: باشه...ولی اونموقع دیگه من نیستم....یا من یا سیگار
تهیونگ: معلومه که تو.. ـ! شیرینی تو رو به تلخی سیگار ترجیه میدم
......
جونگکوک:
جدیدا زیاد سیگار میکشید جوری که حتی ازت سرد شده بود...
روی تاب توی حیاط نشسته بود و مثل همیشه اون ماسماسک تو دستش بود
رفتی و کنارش نشستی.
همونطور که با پاش تابو تکون میداد بهت خیره شد
کوکی: چیزی شده؟
ات: باید چیزی بشه که کنار دوسپسرم بشینم؟
کوکی: چی میخوای بگی؟ رک بگو
ات: منو ببشتر دوست داری یا سیگارو؟
کوکی: این چه سوال مسخره ایه
ات: جوابمو بده...
کمی تو فکر فرو رفت
کوکی: سیگارو...چون ارومم میکنه ولی تو بیشتر اعصابمو خرد میکنی.
ناراحت شدی، ولی نمیتونستی این اجازه رو بدی که زندگیشو به باد بده
سیگارو از دستاش بیرون کشیدی و پرتش کردی، تا برگشت چیزی بهت بگه محکم لباتو روی لبهاش کوبیدی
ات: بهت نشون میدم چطور بلدم ارومت کنم.
از کمرت گرفت و براید استایل بغلت کرد و....
(بقیشو خودتون میدونید🌚)
لایک کن فدات شم:))) ☆♡☆
۱۱.۰k
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.