حpart ۳

حpart ۳
(بعد از کلاس)
کلاس تموم شد بلند شدم رفتم دنبال سونگ هی
ویو کیونگ می
کلاس تموم شد رفتم کافه تریا مدرسه . غذا مو برداشتم داشتم دنبال یه جای خالی می‌گشتم که سونگ هی با دست بهم اشاره کرد برم کنارشون بشینم
کیونگ می: سلام (سرد)
....: سلامممم (ذوق)
....: من یونام خواهر جونگ سوک
کیونگ می: خوشبختم (سرد)
یونا: وای موهاشو ببین چه کیوته صورتشم کیوته (ذوق مرگ)
کیونگ می: ممنون
یونا: میشه با هم دوستشیم
کیونگ می: شرمنده من رابطم با بقیه خوب نیست
یونا: اشکال نداره به مرور زمان عادت میکنی بهم
کیونگ می: باشه پس
جونگ سوک: عععه یونا ولش کن دیگه داری اذیتش می کنی بچه هنوز غذا نخورده
کیونگ می: نه نه اشکالی نداره
یونا: دیدی داداش خودش راضیه
نشستم داشتیم می‌خوردیم و با یونا حرف میزدم داداشمم داشت یا جونگ سوک حرف میزد که یهو....
......:سلام خوشگله (پوزخند)
کیونگ می:......(چیزی نمیگه)
یونا: شما کی باشی(عصبی)
......: نگو که نمیشناسی(پوزخند)
یونا: برا چی باید دلقکی مثه تورو بشناسم
هیون وو: هیون وو ام همونی که نصف مدرسه روش کراشن(عصبی)
هیون وو: خودت کی باشی که انقد پرو عه؟(پوزخند)
یونا: خواهر اون پسری که ۷۰ درصد مدرسه روش کراشن (پوزخند)