(افروتیته من)
پارت: ۱۲
**ویو راوی**
کشتی بزرگ هر لحظه نزدیک تر میشد
جونگکوک پرید تو آب:
-باید زودتر از اینجا بریم
و شروع کرد به هل دادن قایق، اما دیگه دیر شده بود افراد داخل کشتی اونها رو دیده بودن.
کشتی با سرعت باور نکردنی به اونها نزدیک شد...
خدمه های کشتی اونها رو دستگیر کردن و بردن داخل کشتی.
رئیس دزدان دریایی اومد پایین پیرمرد بود که ریش و موهای جو گندمی داشت به همراه بدن عضلانی و اصلا شبیه یک دزد دریایی نبود
یونجو سرشو کج کرد:
-عمو هان؟
-یونجو؟
رئیس جونگ و جونگکوک به هم با تعجب نگاه کردن، یونجو ادامه داد:
-عمو تو دزد دریایی بودی و من نمیدونستم؟
- دزد دریایی؟
-آره
-حتما سرت خورده به سنگ من ناخدای این کشتی هستم
-پس این خدمه ها...
- آره شبیه دزدای دریایی هستیم اما این فقط یه لباس مبدل بود، میدونی کشتی من یکم عجیبه، الان داشتم برمیگشتم که تو رو دیدم، اینجا وسط دریا با مرد پیر و یه آدم که دم ماهی پوشیده چیکار میکنی؟
خواستم چیزی بگم که رئیس جونگ به جای من جواب داد:
-یک من پیر نیستم فقط ۴۰ سالمه، دوم این پسر دم ماهی نپوشیده یه پری دریایی واقعیه
-یونجو این پیرمرد چی میگه؟
به عموم نگاه کردم:
-راست میگه
-واقعا؟ محل زندگیش کجاست؟
- نمیدونم داریم دنبالش میگردیم
-که اینطور
-چقدر طول میکشه که برسیم؟
- یک هفته، چطور؟
-هیچی
- چون مسافر نداریم کشتی خالیه میتونید هر اتاقی که دوست داشتی انتخاب کنی
-ممنون
وقتی عموم رفت رئیس جونگ اومد کنارم:
-چرا حقیقت رو بهش نگفتی؟
-چون نمیزاشت کارمون رو انجام بدیم... بیخیال، جونگکوک.... جونگکوک؟ رئیس جونگکوک کجاست؟
صدای افتادن چیزی تو آب اومد...
**ویو راوی**
کشتی بزرگ هر لحظه نزدیک تر میشد
جونگکوک پرید تو آب:
-باید زودتر از اینجا بریم
و شروع کرد به هل دادن قایق، اما دیگه دیر شده بود افراد داخل کشتی اونها رو دیده بودن.
کشتی با سرعت باور نکردنی به اونها نزدیک شد...
خدمه های کشتی اونها رو دستگیر کردن و بردن داخل کشتی.
رئیس دزدان دریایی اومد پایین پیرمرد بود که ریش و موهای جو گندمی داشت به همراه بدن عضلانی و اصلا شبیه یک دزد دریایی نبود
یونجو سرشو کج کرد:
-عمو هان؟
-یونجو؟
رئیس جونگ و جونگکوک به هم با تعجب نگاه کردن، یونجو ادامه داد:
-عمو تو دزد دریایی بودی و من نمیدونستم؟
- دزد دریایی؟
-آره
-حتما سرت خورده به سنگ من ناخدای این کشتی هستم
-پس این خدمه ها...
- آره شبیه دزدای دریایی هستیم اما این فقط یه لباس مبدل بود، میدونی کشتی من یکم عجیبه، الان داشتم برمیگشتم که تو رو دیدم، اینجا وسط دریا با مرد پیر و یه آدم که دم ماهی پوشیده چیکار میکنی؟
خواستم چیزی بگم که رئیس جونگ به جای من جواب داد:
-یک من پیر نیستم فقط ۴۰ سالمه، دوم این پسر دم ماهی نپوشیده یه پری دریایی واقعیه
-یونجو این پیرمرد چی میگه؟
به عموم نگاه کردم:
-راست میگه
-واقعا؟ محل زندگیش کجاست؟
- نمیدونم داریم دنبالش میگردیم
-که اینطور
-چقدر طول میکشه که برسیم؟
- یک هفته، چطور؟
-هیچی
- چون مسافر نداریم کشتی خالیه میتونید هر اتاقی که دوست داشتی انتخاب کنی
-ممنون
وقتی عموم رفت رئیس جونگ اومد کنارم:
-چرا حقیقت رو بهش نگفتی؟
-چون نمیزاشت کارمون رو انجام بدیم... بیخیال، جونگکوک.... جونگکوک؟ رئیس جونگکوک کجاست؟
صدای افتادن چیزی تو آب اومد...
۲.۵k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.