خاطره ی من
خاطره ی من
پارت سوم(اخر)
یه نکته بگم
ات نمیتونست بچه دار بشه
واسه همین جیمین یکم باهاش سرد شده بود
برگردیم به داستان
جیمین از ماشین پیاده شد که به استقبال عشقش بره
اما ناگهان......
یه هیتر که راضی به ازدواج جیمین با ات نبوده یه تیر زد به قلب ات و فرار کرد جوری که هیچ گسی نفهمید کی بود
جیمین فرشته ی زندگیش رو دید که رو که بهش با بغض نگاه میکرد
ات داشت میوفتاد زمین که جیمین سریع رفت و ات رو تو بغلش گرفت
ات:جی....می...ن
جیمین:جانم(بغض صگی و گریه)
ات:ببخ.....شید......که.....(خون بالا اورد)
جیمین:(گریه)
ات:نتونستم.......بابا....ت.....کنم(و بیهوش شد)
جیمین:نههههههههه(جیغ و گریه شدید)
جیمین:خواهش میکنم چشاتو نبند
من بچه میخوام چیکار تو باش تو کافیی
ات جونمممم
قشنگمممم
عشقمممممم
عزیزممم هققققققق
توروخدااا چشماتو باز کن
التماست میکنم
قول میدم هق دیگه اذیتت نکنم
توروخدا فقط چشاتو باز کن فدات شم(گریه خیلی خیلی خیلی شدید و زیاد)
نویسنده ویو
جیمین چند تا از پرستار هارو صدا کرد و اومدن ات رو بردن اتاق عمل
از ساعت یک ربع به ۱۰ شب تا ساعت ۸ و نیم صبح فردای اون روز ات تو اتاق عمل بود و جیمین پشت در مثل ابر بهاری میگریست
تا اینکه دکتر اومد بیرون
جیمین:دکتر چی شد؟
دکتر:متاسفم
ما همه ی تلاشمون رو کردیم
اما تیر مستقیم به قلبشون خورده بود
دکتر متوجه نگاه های جیمین به اتاقی شد که داشتن روی ات پارچه میکشیدن
دکتر:برید پیشش آقای پارک
پرستار اجازه بده ایشون بره
جیمین تلو تلو خوران و قدم زنان رفت تو اتاق
دیگه نتونست جلوی اشک هاشو بگیره
جیمین:اتتتتتتتتتتت(جیغ و گریه شدید و بلند)
منو اینجا ولم نکننننننن
من بدون تو نمیتونم ات توروخدا
قول میدم دیگه اذیتت نشی قول میدم دیگه دلتو نشکنم
فقط توروخدا بلند شو
بهشون نشون بده چقد دوسم داری ازت خواهش میکنم ات(گریه و شدید)
*۲ ماه بعد از خاکسپاری ات
نویسنده ویو
جیمین هنوز ناونسته بود با رفتن ات کنار بیاد
هر روز افسرده تر میشد
ولی همیشه جوری رفتار میکرد انگار ات هنوز وجود داره
وقتی جونگ کوک زنگ میزد حالشو بپرسه میگفت
جیمین:ما هردومون خوبیم(بغض و خنده و شاد)
حالش اصلا خوب نبود
هر روز میرفت سر قبر ات انکار داره میره خونه پیش ات
اما یه روز دیگه نتونست تحمل کنه
*جیمین سر قبر ات
جیمین:ات ی گشگنم؟
اونجا جات خوبه قربونت برم؟
بهت خوش میگذره؟
منو میبینی نه؟
خوش به حالت
تو منو میبینی اما من تور و نمیتونم ببینم
من تنها چیکار کنم هوم عشقم؟
خونه هنوز بوی تورو میده(بغض صگی)
چرا تنهام گذاشتی(زد زیر گریه)
چرا ولم کردی؟
درک میکنم تقصیر من بود ولی تو تقاصشو پس دادی
متاسفم ات
اونجا خوشحال باش
پایان
گند زدم نه؟
پارت سوم(اخر)
یه نکته بگم
ات نمیتونست بچه دار بشه
واسه همین جیمین یکم باهاش سرد شده بود
برگردیم به داستان
جیمین از ماشین پیاده شد که به استقبال عشقش بره
اما ناگهان......
یه هیتر که راضی به ازدواج جیمین با ات نبوده یه تیر زد به قلب ات و فرار کرد جوری که هیچ گسی نفهمید کی بود
جیمین فرشته ی زندگیش رو دید که رو که بهش با بغض نگاه میکرد
ات داشت میوفتاد زمین که جیمین سریع رفت و ات رو تو بغلش گرفت
ات:جی....می...ن
جیمین:جانم(بغض صگی و گریه)
ات:ببخ.....شید......که.....(خون بالا اورد)
جیمین:(گریه)
ات:نتونستم.......بابا....ت.....کنم(و بیهوش شد)
جیمین:نههههههههه(جیغ و گریه شدید)
جیمین:خواهش میکنم چشاتو نبند
من بچه میخوام چیکار تو باش تو کافیی
ات جونمممم
قشنگمممم
عشقمممممم
عزیزممم هققققققق
توروخدااا چشماتو باز کن
التماست میکنم
قول میدم هق دیگه اذیتت نکنم
توروخدا فقط چشاتو باز کن فدات شم(گریه خیلی خیلی خیلی شدید و زیاد)
نویسنده ویو
جیمین چند تا از پرستار هارو صدا کرد و اومدن ات رو بردن اتاق عمل
از ساعت یک ربع به ۱۰ شب تا ساعت ۸ و نیم صبح فردای اون روز ات تو اتاق عمل بود و جیمین پشت در مثل ابر بهاری میگریست
تا اینکه دکتر اومد بیرون
جیمین:دکتر چی شد؟
دکتر:متاسفم
ما همه ی تلاشمون رو کردیم
اما تیر مستقیم به قلبشون خورده بود
دکتر متوجه نگاه های جیمین به اتاقی شد که داشتن روی ات پارچه میکشیدن
دکتر:برید پیشش آقای پارک
پرستار اجازه بده ایشون بره
جیمین تلو تلو خوران و قدم زنان رفت تو اتاق
دیگه نتونست جلوی اشک هاشو بگیره
جیمین:اتتتتتتتتتتت(جیغ و گریه شدید و بلند)
منو اینجا ولم نکننننننن
من بدون تو نمیتونم ات توروخدا
قول میدم دیگه اذیتت نشی قول میدم دیگه دلتو نشکنم
فقط توروخدا بلند شو
بهشون نشون بده چقد دوسم داری ازت خواهش میکنم ات(گریه و شدید)
*۲ ماه بعد از خاکسپاری ات
نویسنده ویو
جیمین هنوز ناونسته بود با رفتن ات کنار بیاد
هر روز افسرده تر میشد
ولی همیشه جوری رفتار میکرد انگار ات هنوز وجود داره
وقتی جونگ کوک زنگ میزد حالشو بپرسه میگفت
جیمین:ما هردومون خوبیم(بغض و خنده و شاد)
حالش اصلا خوب نبود
هر روز میرفت سر قبر ات انکار داره میره خونه پیش ات
اما یه روز دیگه نتونست تحمل کنه
*جیمین سر قبر ات
جیمین:ات ی گشگنم؟
اونجا جات خوبه قربونت برم؟
بهت خوش میگذره؟
منو میبینی نه؟
خوش به حالت
تو منو میبینی اما من تور و نمیتونم ببینم
من تنها چیکار کنم هوم عشقم؟
خونه هنوز بوی تورو میده(بغض صگی)
چرا تنهام گذاشتی(زد زیر گریه)
چرا ولم کردی؟
درک میکنم تقصیر من بود ولی تو تقاصشو پس دادی
متاسفم ات
اونجا خوشحال باش
پایان
گند زدم نه؟
۱۱.۹k
۰۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.