اهل امروزم و با حادثه ای پیر شدم
اهل امروزم و با حادثه ای پیر شدم
و به زیبایی چشمان تو درگیر شدم
گاهی از باور یک حسّ تَرِ بارانی
می نویسم به قُلِ عشق تو زنجیر شدم
سَرَکی قلب مرا میزنی و می فهمی
دوستت دارم و از دست خودم سیر شدم
تازه گی شعر پُر از نم نم باران گفتم
کمَکی عاشقم ای دوست،کمی شیر شدم
ول کُنِ بازی شعر و دُم این قافیه ها
نیستم من به تبِ چشم تو درگیر شدم
و به زیبایی چشمان تو درگیر شدم
گاهی از باور یک حسّ تَرِ بارانی
می نویسم به قُلِ عشق تو زنجیر شدم
سَرَکی قلب مرا میزنی و می فهمی
دوستت دارم و از دست خودم سیر شدم
تازه گی شعر پُر از نم نم باران گفتم
کمَکی عاشقم ای دوست،کمی شیر شدم
ول کُنِ بازی شعر و دُم این قافیه ها
نیستم من به تبِ چشم تو درگیر شدم
۳.۸k
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.