فیک خانه وحشت
پارت ۹
ویو جیمین
ب عمارت اجنه ها رفتیم(استایل بعد عکس) فک کنم بزرگ خان همه چی رو میدونه که برا همین منو احضار کرده برم اونجا چون هیچی از چشمش مخفی نمیمونه
بزرگ خان: خب شما دوتا رو راجب اینکه تو دنیای انسان ها چ کارا که نمیکنین صدا کردم بیایین اینجا تا حرف بزنیم
کای: بزرگ خان بهتر نیس اول از نوه عزیزت شروع کنیم😏(منظور جیمین)
بزرگ خان: کای تورو فرستاده بودم که اون خانواده رو از بین ببری
کای: بزرگ خان من خانواده رو از بین بردم ولی...
بزرگ خان: ولی چی هان؟؟ خانواده رو از بین بردی جز ی نفرر دلیل این کارت رو میدونم چرا ولی میخام از زبون تو دلیلشو بشنوم
کای: بزرگ خان من مرتکب گناه شدم من قانونی که گفته بودین رو شکستم متاسفم ولی من عاشق ی آدمیزاد شدم
بزرگ خان: باشه از تاج و تخت بر کناری و در ضمن دو روز وقت میدم فکراتو بکن اگ اون دختررو انتخاب کردی بیا اینجا قدرت و کارت اجازه ورودت رو تحویل بده مرخصی
کای: بله چشم( و رفت)
بزرگ خان: و جیمین تو از تو چه انتظار؟ تو قرار بود جانشین بشی این چه کاریه ک میکنی؟
جیمین: پدر بزرگ من که عاشق نشدم ولی ی حس عجیبی دارم
بزرگ خان: خوبه پس هنوز که عاشق نشدی اون دختر رو بفرست بره خیلیا هستن که دنبال تاج و تختن تو هم مثل برادرت عاشق ی انسان نشو و اون دختر قبل از اینکه بیشتر وابسته تو بشه یا آسیب ببینه بزار بره
جیمین: چشم با اجازه
بزرگ خان : مرخصی یادت باشه ب حرفام فکر کنی
جیمین: بله🚶🏻♀️
من هیچ حسی بهش ندارم فک کنم بزرگ خان درست میگه قبل از اینکه عاشقش شم بزارم برعه این بنفعه هم خودمه و هم اون
شب**
ویو ا.ت
تو اتاقم بودم و داشتم موهامو شونه میکردم یلحظه تو آینه ب خودم نگا کردم قیافم خیلی ترسناک شد ترسیدم و عقب رفتم واقعآ این خونه ی چیزیش هس باید برم دیگ مامانمم میخاد برم پیشش از پله ها رفتم پایین هوا رد و برق بود رفتم آشپزخونه ک آب بخورم و قتی برگشتم دیدم جیمین پشت سرمه و رد و برق که خورد صورتش یکم ترسناک شد و لیوان از دستم اوفتاد جیغ کشیدمم
ا.ت: وایی چته تو سکتم دادیی
جیمین: باید از اینجا بری
ا.ت: همم
جیمین: باهات شوخی ندارم بهترعه از اینجا بری اگ هم نری خودم میبرم خونتون
ا.ت: اگ تو ببری خونمون دوباره بر میگردم اینجا
جیمین: حافظتو پاک میکنم دیگ دور وره اینجا نمیایی
ا.ت: برا چی اینو میگی چیزی شده؟
جیمین: ن فردا صبح میخام اینجا نباشی هر چه سریعتر از اینجا بری بهترعه
ا.ت: باشه
جیمین: خوبه که ایدفعه مخالفت نکردی و مثل بچه آدم گفتی باشهه
ا.ت: منم نمیخام تو خونه کسی بمونم که....
ویو جیمین
ب عمارت اجنه ها رفتیم(استایل بعد عکس) فک کنم بزرگ خان همه چی رو میدونه که برا همین منو احضار کرده برم اونجا چون هیچی از چشمش مخفی نمیمونه
بزرگ خان: خب شما دوتا رو راجب اینکه تو دنیای انسان ها چ کارا که نمیکنین صدا کردم بیایین اینجا تا حرف بزنیم
کای: بزرگ خان بهتر نیس اول از نوه عزیزت شروع کنیم😏(منظور جیمین)
بزرگ خان: کای تورو فرستاده بودم که اون خانواده رو از بین ببری
کای: بزرگ خان من خانواده رو از بین بردم ولی...
بزرگ خان: ولی چی هان؟؟ خانواده رو از بین بردی جز ی نفرر دلیل این کارت رو میدونم چرا ولی میخام از زبون تو دلیلشو بشنوم
کای: بزرگ خان من مرتکب گناه شدم من قانونی که گفته بودین رو شکستم متاسفم ولی من عاشق ی آدمیزاد شدم
بزرگ خان: باشه از تاج و تخت بر کناری و در ضمن دو روز وقت میدم فکراتو بکن اگ اون دختررو انتخاب کردی بیا اینجا قدرت و کارت اجازه ورودت رو تحویل بده مرخصی
کای: بله چشم( و رفت)
بزرگ خان: و جیمین تو از تو چه انتظار؟ تو قرار بود جانشین بشی این چه کاریه ک میکنی؟
جیمین: پدر بزرگ من که عاشق نشدم ولی ی حس عجیبی دارم
بزرگ خان: خوبه پس هنوز که عاشق نشدی اون دختر رو بفرست بره خیلیا هستن که دنبال تاج و تختن تو هم مثل برادرت عاشق ی انسان نشو و اون دختر قبل از اینکه بیشتر وابسته تو بشه یا آسیب ببینه بزار بره
جیمین: چشم با اجازه
بزرگ خان : مرخصی یادت باشه ب حرفام فکر کنی
جیمین: بله🚶🏻♀️
من هیچ حسی بهش ندارم فک کنم بزرگ خان درست میگه قبل از اینکه عاشقش شم بزارم برعه این بنفعه هم خودمه و هم اون
شب**
ویو ا.ت
تو اتاقم بودم و داشتم موهامو شونه میکردم یلحظه تو آینه ب خودم نگا کردم قیافم خیلی ترسناک شد ترسیدم و عقب رفتم واقعآ این خونه ی چیزیش هس باید برم دیگ مامانمم میخاد برم پیشش از پله ها رفتم پایین هوا رد و برق بود رفتم آشپزخونه ک آب بخورم و قتی برگشتم دیدم جیمین پشت سرمه و رد و برق که خورد صورتش یکم ترسناک شد و لیوان از دستم اوفتاد جیغ کشیدمم
ا.ت: وایی چته تو سکتم دادیی
جیمین: باید از اینجا بری
ا.ت: همم
جیمین: باهات شوخی ندارم بهترعه از اینجا بری اگ هم نری خودم میبرم خونتون
ا.ت: اگ تو ببری خونمون دوباره بر میگردم اینجا
جیمین: حافظتو پاک میکنم دیگ دور وره اینجا نمیایی
ا.ت: برا چی اینو میگی چیزی شده؟
جیمین: ن فردا صبح میخام اینجا نباشی هر چه سریعتر از اینجا بری بهترعه
ا.ت: باشه
جیمین: خوبه که ایدفعه مخالفت نکردی و مثل بچه آدم گفتی باشهه
ا.ت: منم نمیخام تو خونه کسی بمونم که....
۳۷.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.