پارت ۱۵
پارت ۱۵
زندگی مافیایی من با پسر عمو خشن 🖤🎚
ویو ا.ت
لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین که دیدم کوک داره جاناتان رو کتک میزنه!
سریع رفتم جاناتان رو جدا کردم که جاناتان یهو از گلوم گرفتم و روبه جونگ کوک گفت :
خوب فهمیدی جعون
جونگ کوک :اونو بزار زمین باهم حرف میزنیم
جاناتان :خیلی دیره فک کنم کارم رو باید جلوت انجام بدم
جانی بعد از اون حرف من رو سمت خوش برگردوند و لباس رو رو لبام گذاشت ، بایه دستش دستام رو گرفته بود و یه دست دیگش رو ی باسنم بود که رفت زیر لباسم.
هرچی خودمو تکون میدادم فایده ای نداشت که یهو جانی پرت شد و جونگ کوک روش افتاد و زدش منم فقط گریه میکردم که یهو جونگ کوک اومد دستم رو گرفت و بردم بالا
ویو جونگ کوک
وقتی اون صحنه رو دیدم خونم جوش اود و رفتم زدمش بعدم دست ا.ت رو گرفتم و بردم بالا. هنوزم با اون لباس فاکی بود . انداختمش تو اتاق که میخواست فرار کنه برا همینم دست و پاش رو گرفتم و با کمر بند به تختم بستمش .
زندگی مافیایی من با پسر عمو خشن 🖤🎚
ویو ا.ت
لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین که دیدم کوک داره جاناتان رو کتک میزنه!
سریع رفتم جاناتان رو جدا کردم که جاناتان یهو از گلوم گرفتم و روبه جونگ کوک گفت :
خوب فهمیدی جعون
جونگ کوک :اونو بزار زمین باهم حرف میزنیم
جاناتان :خیلی دیره فک کنم کارم رو باید جلوت انجام بدم
جانی بعد از اون حرف من رو سمت خوش برگردوند و لباس رو رو لبام گذاشت ، بایه دستش دستام رو گرفته بود و یه دست دیگش رو ی باسنم بود که رفت زیر لباسم.
هرچی خودمو تکون میدادم فایده ای نداشت که یهو جانی پرت شد و جونگ کوک روش افتاد و زدش منم فقط گریه میکردم که یهو جونگ کوک اومد دستم رو گرفت و بردم بالا
ویو جونگ کوک
وقتی اون صحنه رو دیدم خونم جوش اود و رفتم زدمش بعدم دست ا.ت رو گرفتم و بردم بالا. هنوزم با اون لباس فاکی بود . انداختمش تو اتاق که میخواست فرار کنه برا همینم دست و پاش رو گرفتم و با کمر بند به تختم بستمش .
۱۴.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.