فیک قرار تصادفی من با عشق زندگیم
«پارت:۴۵»
داشتیم توی راهرو حرف میزدیم و تهیونگ منو سمت اتاقم میبرد که صدای داد کوک بلند شد.
کوک: تهیونگگگگگگگ
از اتاق اومد بیرون و با سرعت اومد سمت تهیونگ و یه مشت محکم زد تو صورتش که لبش پاره شد و خون اومد.
تهیونگ و کوک دست به یقه شدن و مشغول زدن بودن.
منم سعی میکردم جداشون کنم.
جیغ میزدم.
سوآه: ول کنید همدیگه روووو ....جیغغغع...یعنی توی این عمارت خراب شده یه نفرم نیست اینا رو از هم جداشون کنه؟؟؟ کمککککککک.
خدمتکارا اومدن جداشون کنن اما نشد.
رفتم از بازوی کوک گرفتم و کشیدم که همدیگه رو ول کنن اما پام پیچ خورد و از پله های راهرو پرت شدم پایین و آخرین چیزی که فهمیدم صدای داد کوک و تهیونگ و جیغ خدمتکارا بود.
(نظر بدید!)
داشتیم توی راهرو حرف میزدیم و تهیونگ منو سمت اتاقم میبرد که صدای داد کوک بلند شد.
کوک: تهیونگگگگگگگ
از اتاق اومد بیرون و با سرعت اومد سمت تهیونگ و یه مشت محکم زد تو صورتش که لبش پاره شد و خون اومد.
تهیونگ و کوک دست به یقه شدن و مشغول زدن بودن.
منم سعی میکردم جداشون کنم.
جیغ میزدم.
سوآه: ول کنید همدیگه روووو ....جیغغغع...یعنی توی این عمارت خراب شده یه نفرم نیست اینا رو از هم جداشون کنه؟؟؟ کمککککککک.
خدمتکارا اومدن جداشون کنن اما نشد.
رفتم از بازوی کوک گرفتم و کشیدم که همدیگه رو ول کنن اما پام پیچ خورد و از پله های راهرو پرت شدم پایین و آخرین چیزی که فهمیدم صدای داد کوک و تهیونگ و جیغ خدمتکارا بود.
(نظر بدید!)
۱۹.۱k
۰۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.