~~~فیک خانواده مخفی جئون(همسر مخفی)~~~
پارت : 8
با ترس به جونگکوک نگاه کرد
_همین الان معذرت خواهی کن !
آروم صداش زدم اما انگار فقط آتیش شو شعله ور کردم
_مهد شو عوض میکنم
فقط نگاهش کردم
رگ گردنش ورم کرده بود
منتظر به سیوان نگاه کرد
_نشنیدم بگی ببخشید
سیوان با اینکه ترسیده بود اخم مصنوعی کرد
~چرا ؟! من کارِ بدی نکردم
آروم به سمت خودم برش گردوندم و گفتم
+سیوان ! حرفت قشنگ نبود مامانی !
تو بابا داری چرا میخوای بابای ها-یون بابایی توهم بشه؟!
~اخه اون باهام بازی میکنه
_منم باهات بازی میکنم سیوان
برگشت نگاهش کرد
~قول میدی بابایی خوبی باشی ؟!
جونگکوک رو دو پا روبه روی سیوان نشست تا هم قدش بشه
_آره قول میدم بابایی !
سیوان انگشت شست کوچولو شو به سمت جونگکوک گرفت
اونم انگشت شو دورِ شصتش پیچید
سیوان نگاهم کرد
+جانم مامانی !
~بابا رو بغل کن
با این حرفش یکه خوردم
اخم کردم
+چرا
~همه مامان باباها همو بغل میکنن
+خب اونا...
یهو تو آغوش گرمی رفتم
موهامو بویید
آروم زیر گوشم گفت
_موهات هنوزم همون بو رو میده
و عمیق بو کرد
سیوان خوشحال دست زد و بالا پایین پرید
+خیلی خب ولم کن
_منو از خودت دور نکن ا.ت ! بزار تو آغوشم داشته باشمت !
نمیدونی سالهاس حسرت به آغوش گرفتنت رو داشتم
دستش به کمرم نشست
+نکن سیوان اینجاست
به سیوان نگاه کرد
_ی لحظه روت رو بکن اونور و چشماتو ببند
سیوان خوشحال این کارو انجام داد
و بعد گرمی چیزی رو رو لبام حس کردم
موهامو از صورتم کنار زد و عمیق بوسید
دستامو رو سینه عضلانیش گذاشتم
با ترس به جونگکوک نگاه کرد
_همین الان معذرت خواهی کن !
آروم صداش زدم اما انگار فقط آتیش شو شعله ور کردم
_مهد شو عوض میکنم
فقط نگاهش کردم
رگ گردنش ورم کرده بود
منتظر به سیوان نگاه کرد
_نشنیدم بگی ببخشید
سیوان با اینکه ترسیده بود اخم مصنوعی کرد
~چرا ؟! من کارِ بدی نکردم
آروم به سمت خودم برش گردوندم و گفتم
+سیوان ! حرفت قشنگ نبود مامانی !
تو بابا داری چرا میخوای بابای ها-یون بابایی توهم بشه؟!
~اخه اون باهام بازی میکنه
_منم باهات بازی میکنم سیوان
برگشت نگاهش کرد
~قول میدی بابایی خوبی باشی ؟!
جونگکوک رو دو پا روبه روی سیوان نشست تا هم قدش بشه
_آره قول میدم بابایی !
سیوان انگشت شست کوچولو شو به سمت جونگکوک گرفت
اونم انگشت شو دورِ شصتش پیچید
سیوان نگاهم کرد
+جانم مامانی !
~بابا رو بغل کن
با این حرفش یکه خوردم
اخم کردم
+چرا
~همه مامان باباها همو بغل میکنن
+خب اونا...
یهو تو آغوش گرمی رفتم
موهامو بویید
آروم زیر گوشم گفت
_موهات هنوزم همون بو رو میده
و عمیق بو کرد
سیوان خوشحال دست زد و بالا پایین پرید
+خیلی خب ولم کن
_منو از خودت دور نکن ا.ت ! بزار تو آغوشم داشته باشمت !
نمیدونی سالهاس حسرت به آغوش گرفتنت رو داشتم
دستش به کمرم نشست
+نکن سیوان اینجاست
به سیوان نگاه کرد
_ی لحظه روت رو بکن اونور و چشماتو ببند
سیوان خوشحال این کارو انجام داد
و بعد گرمی چیزی رو رو لبام حس کردم
موهامو از صورتم کنار زد و عمیق بوسید
دستامو رو سینه عضلانیش گذاشتم
۳.۰k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.