٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت62-
من:من میرم تو اتاقم:|
*شب*
س.ی:(در اتاقو میزنه)یونهه آمادهای؟!
من:(میام درو باز میکنم)هوم؟!
س.ی:(یه نگاه به استایلم میندازه)واقعا به بهترین نحو میخوای بهش بفهمونی به علاوه اینکه اصلا علاقهای به دیدنش نداری تازه حوصلهت هم سر میره و میخوای برگردی!
من:(خودمم یه نگاه دیگه به لباسام میندازم و تک خندهای میکنم)اره احتمالا
سادهترین لباسمو انتخاب کردم:)
س.ی:ولی بازم مثل خورشید میدرخشی!!
(پوکر فیس نگاهش کردم و فهمید که از حرفش خوشم نیومده و پسش گرفت)
س.ی:خیلیخب معذرت میخوام:|| ولی جدی گفتم:|
اصلا بیخیال بیا بریم
من:تو کجا میای؟!:|
س.ی:کجا بیام؟!:||
من:مگه ندیدی گفت تنها برم؟!:|||
س.ی:میخوام برسونمت کنار برج و بعد مثلا برم
من:منظورت از مثلا چیه؟!
س.ی:نمیخوای که واقعا تنها اونجا باشی؟!:|
من:معلومه که نمیخوام:||
س.ی:پس چی میگی؟!:|||
من:اونم قطعا دوست نداره تنها بیاد و خب ممکنه بهشون بگه دور و اطرافو بگردن تا مطمئن بشه کسی نیست•-•
س.ی:نترس حواسم هست
ولی اگه خواست بهت آسیبی برسونه دیگه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم گفته باشم
من:اگه احساس کردم تو خطرم بهت علامت بدم خوبه؟!:/
س.ی:باشه قبول حالا بیا بریم
*توی ماشین رسیده به مقصد ولی هنوز پیاده نشدم*
س.ی:استرس داری نه؟!
من:بگم نه دورغ گفتم قطعا ولی زیاد نیس
س.ی:امیدوارم بدونی خودتو کنترل کنی:)
من:ولی من نفهمیدم تو الان چرا سفید پوشیدی؟!
س.ی:گندنزن به فازم دیگه عهه-_-
من:اخه خب چرا دقیقا زمانی که من سفید پوشیدم سفید تنته؟!:|
س.ی:به همون دلیلی که روزهای دیگه هم ناگهانی ست میکردیم:))
من:قانع شدم متاسفانه-_-
س.ی:خیلیخب برو دیگه فایتینگ(موفقباشی)
من:عوم.. ممنون و همچنین
(از ماشین پیاده میشم و سمت برج حرکت میکنم)
-اسلاید² یونهه
-اسلاید³ سئویون
*شب*
س.ی:(در اتاقو میزنه)یونهه آمادهای؟!
من:(میام درو باز میکنم)هوم؟!
س.ی:(یه نگاه به استایلم میندازه)واقعا به بهترین نحو میخوای بهش بفهمونی به علاوه اینکه اصلا علاقهای به دیدنش نداری تازه حوصلهت هم سر میره و میخوای برگردی!
من:(خودمم یه نگاه دیگه به لباسام میندازم و تک خندهای میکنم)اره احتمالا
سادهترین لباسمو انتخاب کردم:)
س.ی:ولی بازم مثل خورشید میدرخشی!!
(پوکر فیس نگاهش کردم و فهمید که از حرفش خوشم نیومده و پسش گرفت)
س.ی:خیلیخب معذرت میخوام:|| ولی جدی گفتم:|
اصلا بیخیال بیا بریم
من:تو کجا میای؟!:|
س.ی:کجا بیام؟!:||
من:مگه ندیدی گفت تنها برم؟!:|||
س.ی:میخوام برسونمت کنار برج و بعد مثلا برم
من:منظورت از مثلا چیه؟!
س.ی:نمیخوای که واقعا تنها اونجا باشی؟!:|
من:معلومه که نمیخوام:||
س.ی:پس چی میگی؟!:|||
من:اونم قطعا دوست نداره تنها بیاد و خب ممکنه بهشون بگه دور و اطرافو بگردن تا مطمئن بشه کسی نیست•-•
س.ی:نترس حواسم هست
ولی اگه خواست بهت آسیبی برسونه دیگه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم گفته باشم
من:اگه احساس کردم تو خطرم بهت علامت بدم خوبه؟!:/
س.ی:باشه قبول حالا بیا بریم
*توی ماشین رسیده به مقصد ولی هنوز پیاده نشدم*
س.ی:استرس داری نه؟!
من:بگم نه دورغ گفتم قطعا ولی زیاد نیس
س.ی:امیدوارم بدونی خودتو کنترل کنی:)
من:ولی من نفهمیدم تو الان چرا سفید پوشیدی؟!
س.ی:گندنزن به فازم دیگه عهه-_-
من:اخه خب چرا دقیقا زمانی که من سفید پوشیدم سفید تنته؟!:|
س.ی:به همون دلیلی که روزهای دیگه هم ناگهانی ست میکردیم:))
من:قانع شدم متاسفانه-_-
س.ی:خیلیخب برو دیگه فایتینگ(موفقباشی)
من:عوم.. ممنون و همچنین
(از ماشین پیاده میشم و سمت برج حرکت میکنم)
-اسلاید² یونهه
-اسلاید³ سئویون
۱.۲k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.