بی رحم
#بی_رحم
part 40
با چرخیدن کلید توی در نگاهم رو به در دادم فکر میکردم طبق انتظارم قراره با جیمین رو به رو بشم اما بر خلاف انتظارم با یه مرد غریبه رو به رو شدم وقتی نگاهم رو به پشتش دادم جیمین رو دیدم که از قیافش معلوم بود که کاملا مسته
جیمین با دیدن قیافه ی من رو به همون مرد کرد و گفت : هه یونگ تو دیگه میتونی بری
اون مردم هم تعظیمی به جیمین کرد و رفت بعد از رفتن اون مرد
جیمین به سمت من اومد و منو کنار زد و به سمت اتاق رفت تازه متوجه ی برگه های توی دستش شده بودم
اونقدر مست بود که هی تلو تلو میخورد نگرانش بودم برای همین پشت سرش راه افتادم
یعنی برای چی انقدر مست کرده بود
به محض رسیدن به اتاق با نگاهم دنبال جیمین گشتم
با دیدنش روی تخت به سمتش رفتم و کنارش نشستم
مشغول باز کردن دکمه های پیراهنش بود
همونجور که کنارش نشسته بودم گفتم : جیمین حالت خوبه چرا انقدر نوشیدی اتفاقی افتاده
جیمین که چندتا از دکمه ی اول پیراهنش رو باز کرده بود نگاه کوتاه بهم انداخت و دوباره نگاهش رو به رو به رو داد و گفت : چرا باید اتفاقی افتاده باشه بعدشم مگه حالم برات مهمه
با شنیدن اون لحن سردش ناراحت شدم شاید برای این بود که خودم رو مقصر این حال بدش و رفتار های زنندش میدونستم بدون حرفی از روی تخت بلند شدم که مچ دستم محکم گرفته شد
بدون نگاه کردن به جیمین گفتم : مچ دستم رو ول کن
اما اون بدون توجه به من مشت دستم رو کشید که باعث شد روی پاهاش بیوفتم
نمیدونم چرا ولی باز ترسیدم خواستم بلند شم اما دستاش دور کمرم حلقه شد و منو به خودش نزدیک تر کرد
با همون نگاهم که راحت میشد ترس رو لز چشمام دید گفت : جیمین داری چیکار میکنی بزار برم الا مستی و حالت دست خودت نیست
اما اون بدون توجه به حرفم صورتش رو نزدیک تر کرد و با هموننگاه خمارش که ناشی از مست بودنش بود گفت : یوری هر چی بیشتر به صورتت نگاه میکنم بیشتر متوجه ی زیباییت میشم
از حرفش خوشحال شده بودم شنیدن اون کلمات اونم از زبون اون برام خیلی شیرین و دل گرم کننده بود
تو همین فکر های بودم که چیز گرمی روی لبام نشست
تازه متوجه ی صحنه ای بودم که توش قرار داشتم میترسیدم ولی منم دستمو دور گردن جیمین حلقه کردم باهاش همکاری میکردم
چی میشد در حالت عادی هم ازم تعریف میکرد
در حالت عادی هم دوستم داشت
با جدا شدن جیمین ازم از فکر و خیال در اومدم
نگاهی به صورتم انداخت خنده ای کرد و گفت : خیلی دوست داشتنی هستی یوری
بعدم دستاشو بین موهام برد و موهام و نوازش میکرد
میگن ادما کارایی که تو حالت مستی میکنن روی واقعیشونه
یعنی هنوز قسمتی از علاقه ی جیمین به من توی درونش هست
یعنی ممکنه هنوز ذره ای از جیمین قبلی توی درون این جیمین بی رحم و سنگدل مونده باشه
امید وار بودم همینطور باشه
شاید اون موقع هنوز راهی برای درست شدن رابطه ی ما مونده باشه
وقتی به اطرافم نگاهی انداختم با جای خالی جیمین رو به رو شدم
انگاری رفته بود دوش بگیره
کی رفت که متوجه ی رفتنش نشده بودم
خوب میدونستم اون رفتار های چند دقیقه پیش جیمین موندگار نبود اما همون چند دقیقه هم برام کافی بود
قرار بود باز اون جیمین همیشگی رو تحمل کنم جیمینی که میان کاراش هیچ رحمی دیده نمیشد
اون شب با همون افکار خوابیدم
part 40
با چرخیدن کلید توی در نگاهم رو به در دادم فکر میکردم طبق انتظارم قراره با جیمین رو به رو بشم اما بر خلاف انتظارم با یه مرد غریبه رو به رو شدم وقتی نگاهم رو به پشتش دادم جیمین رو دیدم که از قیافش معلوم بود که کاملا مسته
جیمین با دیدن قیافه ی من رو به همون مرد کرد و گفت : هه یونگ تو دیگه میتونی بری
اون مردم هم تعظیمی به جیمین کرد و رفت بعد از رفتن اون مرد
جیمین به سمت من اومد و منو کنار زد و به سمت اتاق رفت تازه متوجه ی برگه های توی دستش شده بودم
اونقدر مست بود که هی تلو تلو میخورد نگرانش بودم برای همین پشت سرش راه افتادم
یعنی برای چی انقدر مست کرده بود
به محض رسیدن به اتاق با نگاهم دنبال جیمین گشتم
با دیدنش روی تخت به سمتش رفتم و کنارش نشستم
مشغول باز کردن دکمه های پیراهنش بود
همونجور که کنارش نشسته بودم گفتم : جیمین حالت خوبه چرا انقدر نوشیدی اتفاقی افتاده
جیمین که چندتا از دکمه ی اول پیراهنش رو باز کرده بود نگاه کوتاه بهم انداخت و دوباره نگاهش رو به رو به رو داد و گفت : چرا باید اتفاقی افتاده باشه بعدشم مگه حالم برات مهمه
با شنیدن اون لحن سردش ناراحت شدم شاید برای این بود که خودم رو مقصر این حال بدش و رفتار های زنندش میدونستم بدون حرفی از روی تخت بلند شدم که مچ دستم محکم گرفته شد
بدون نگاه کردن به جیمین گفتم : مچ دستم رو ول کن
اما اون بدون توجه به من مشت دستم رو کشید که باعث شد روی پاهاش بیوفتم
نمیدونم چرا ولی باز ترسیدم خواستم بلند شم اما دستاش دور کمرم حلقه شد و منو به خودش نزدیک تر کرد
با همون نگاهم که راحت میشد ترس رو لز چشمام دید گفت : جیمین داری چیکار میکنی بزار برم الا مستی و حالت دست خودت نیست
اما اون بدون توجه به حرفم صورتش رو نزدیک تر کرد و با هموننگاه خمارش که ناشی از مست بودنش بود گفت : یوری هر چی بیشتر به صورتت نگاه میکنم بیشتر متوجه ی زیباییت میشم
از حرفش خوشحال شده بودم شنیدن اون کلمات اونم از زبون اون برام خیلی شیرین و دل گرم کننده بود
تو همین فکر های بودم که چیز گرمی روی لبام نشست
تازه متوجه ی صحنه ای بودم که توش قرار داشتم میترسیدم ولی منم دستمو دور گردن جیمین حلقه کردم باهاش همکاری میکردم
چی میشد در حالت عادی هم ازم تعریف میکرد
در حالت عادی هم دوستم داشت
با جدا شدن جیمین ازم از فکر و خیال در اومدم
نگاهی به صورتم انداخت خنده ای کرد و گفت : خیلی دوست داشتنی هستی یوری
بعدم دستاشو بین موهام برد و موهام و نوازش میکرد
میگن ادما کارایی که تو حالت مستی میکنن روی واقعیشونه
یعنی هنوز قسمتی از علاقه ی جیمین به من توی درونش هست
یعنی ممکنه هنوز ذره ای از جیمین قبلی توی درون این جیمین بی رحم و سنگدل مونده باشه
امید وار بودم همینطور باشه
شاید اون موقع هنوز راهی برای درست شدن رابطه ی ما مونده باشه
وقتی به اطرافم نگاهی انداختم با جای خالی جیمین رو به رو شدم
انگاری رفته بود دوش بگیره
کی رفت که متوجه ی رفتنش نشده بودم
خوب میدونستم اون رفتار های چند دقیقه پیش جیمین موندگار نبود اما همون چند دقیقه هم برام کافی بود
قرار بود باز اون جیمین همیشگی رو تحمل کنم جیمینی که میان کاراش هیچ رحمی دیده نمیشد
اون شب با همون افکار خوابیدم
۱۲.۰k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.