خانواده
پارت 51
*شب*
ا/ت: یونگ از سه ساعت پیش خوابش.. الاناست که بیدار شه* مامان که در رو باز کرد چون اتاقم نزدیک هال بود یونگ رو خوابوندم رو تختم و لحاف رو کشیدم روش در اتاق رو یکم باز گذاشتم و نشستم کنار کوک*
کوک: خوابیده هنوز؟
ا/ت: خیلی خسته بودم.. ازبس که رقصید
م/ت: ا/ت پاشو...پاشو لانا اینا اومدن
ا/ت: اهههه..چرا من؟!
کوک: پاشو دختر اینقدر غر نزن😂
ا/ت: چشم غره*
لانا: سلاممم زنغمووو..عمووو خوبین؟... ا/ت خوشحالم میبینمت...
ا/ت: مرسی عزیزم
لانا: کوکک خوشحالم میبینمت
کوک: مرسی
**
زن عمو/ت: یونگ کو؟
ا/ت: تو اتاق خوابیده..خیلی خسته شده بود..با کوک خیلی بازی کردن
ع/ت: پدر پسری خوش میگذرونین پس
کوک: بعلع( خنده ملیح)
*شب*
ا/ت: یونگ از سه ساعت پیش خوابش.. الاناست که بیدار شه* مامان که در رو باز کرد چون اتاقم نزدیک هال بود یونگ رو خوابوندم رو تختم و لحاف رو کشیدم روش در اتاق رو یکم باز گذاشتم و نشستم کنار کوک*
کوک: خوابیده هنوز؟
ا/ت: خیلی خسته بودم.. ازبس که رقصید
م/ت: ا/ت پاشو...پاشو لانا اینا اومدن
ا/ت: اهههه..چرا من؟!
کوک: پاشو دختر اینقدر غر نزن😂
ا/ت: چشم غره*
لانا: سلاممم زنغمووو..عمووو خوبین؟... ا/ت خوشحالم میبینمت...
ا/ت: مرسی عزیزم
لانا: کوکک خوشحالم میبینمت
کوک: مرسی
**
زن عمو/ت: یونگ کو؟
ا/ت: تو اتاق خوابیده..خیلی خسته شده بود..با کوک خیلی بازی کردن
ع/ت: پدر پسری خوش میگذرونین پس
کوک: بعلع( خنده ملیح)
۱۷.۸k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.