رمان عشق شکلاتی پارات 3
دقیقا همون قیافه منو به خودش گرفت دوید سمت دستشویی
یومه: وای خدا وای دیدی خیلی خوشمزه بود نه وای خدا مردم از خنده
دازای: بانوی من خیلی بدی
باصدای هشدار گوشیم لبخندم محو شد به جاش اخم کردم روبه دازای کردم و گفتم
یومه: ببین دازای سرمو بند کردی دیر شد کنکیدا کلمون و میکنده
دازای: آه بانوی من اونو ولش
یومه: کوفت زود برو آماده شو
منم سریع رفتم لباسامو پوشیدم لباسام مثل یوسانو سان بود حاضر شدم رفتم توی حال دیدم دازای روی مبل لم داده
یومه: دازای گومشو بدو وگرنه دیرمون میشه
دازای: باشه باشه بانوی من
یومه: وای خدا وای دیدی خیلی خوشمزه بود نه وای خدا مردم از خنده
دازای: بانوی من خیلی بدی
باصدای هشدار گوشیم لبخندم محو شد به جاش اخم کردم روبه دازای کردم و گفتم
یومه: ببین دازای سرمو بند کردی دیر شد کنکیدا کلمون و میکنده
دازای: آه بانوی من اونو ولش
یومه: کوفت زود برو آماده شو
منم سریع رفتم لباسامو پوشیدم لباسام مثل یوسانو سان بود حاضر شدم رفتم توی حال دیدم دازای روی مبل لم داده
یومه: دازای گومشو بدو وگرنه دیرمون میشه
دازای: باشه باشه بانوی من
۸.۱k
۱۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.